مـصـطـفـا مـلـكـيـان discussion

11 views
گزارش > گذر روان‌شناختی و گذر معرفت‌شناختی

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Hadi (new)

Hadi | 50 comments Mod
خلطی در ناحیه باورها



کم اتفاق نمی‌افتد که رای و باوری نه به‌واسطه گذر معرفت‌شناختی که در نتیجه گذر روان‌شناختی شکل می‌گیرد.

عموم نظارت در سطح باورهای عمومی این گونه پدید آمده‌اند حتی کم نیستند نظراتی که در سطح باورهای فردی در نتیجه گذر روان‌شناختی پدید می‌آیند و نه خودآگاهانه که ناخودآگاهانه بروز پیدا می‌کنند. یک باور در گذر معرفت‌شناختی با گذشتن از فیلتر صدق و کذب و مقدمه‌چینی منطقی با التزام به دلیل‌مندی مقبول یا مردود می‌شود لکن در گذر روان‌شناختی پذیرش باورها و رد آنها بدین شکل نیست بلکه چون فرایند رد و قبول ناخودآگاهانه است اساساً به سطح خودآگاهی نرسیده و در معرض آزمون منطقی قرار نمی‌گیرد. تنها علل و عوامل روان‌شناختی است که مبنای پذیرش و عدم پذیرش هر باوری است. با این معیار خواهیم توانست معرفت‌شناسانه و یا روان‌شناسانه بودن رد و قبول باورها را دریابیم. هر باوری که عرضه می‌شود چنانچه صدق و توجیه آن را به‌همراه داشته باشد از رهگذر معرفت‌شناسی و در غیر این صورت از رهگذر روان‌شناسی پدید آمده است.

ناگفته نماند که عبور هر باوری از گذر معرفت شناسی متضمن صدق آن نیست. عبور هر باوری از گذر روان‌شناسی نیز متضمن کذب آن نیست. موضوع این است که چون مساله روان‌شناختی فردی است و ممکن است در باب دیگران صادق نباشند و چون می‌باید دلیل همگانی در دست باشد تا کلیت یک باور و نیز امکان تعاطی با دیگران بر سر رد و قبول آن میسر باشد لذا شایسته و بایسته است التزام به آزمون‌های معرفت‌شناسانه که عام‌الصدق و همگانی‌اند. اگر قرار باشد هرکس هر باوری را که از طریق گذر روان‌شناختی بدان دست یافته بپذیرد، معرفت دلبخواهی و خودپسندانه خواهد شد.

ملاک و معیاری نیز نه برای تشخیص و تمیز درست و نادرست باورها نه برای نقد و تحلیل باورها باقی نمی‌ماند بنابراین هر باوری که محک آزمون‌های معرفت‌شناسانه خورده باشد شایسته پذیرش وگرنه شایسته عدم پذیرش خواهد بود. فرق فارق دو گذر روان‌شناختی و معرفت‌شناختی در روش دستیابی به باورهاست. هر دو گذر یادشده دو روش‌اند که ممکن است به نتایج درستی هم برسند ولی با هم تفاوت دارند. روش معرفت‌شناسانه دستیابی به باورها مبتنی بر آزمون منطقی است و از این‌رو شایسته تبعیت و پیروی است ولی روش روان‌شناسانه مبتنی بر فعالیت بخش ناخودآگاه ذهن آدمی است و چون خودآگاهانه نیست معلوم نیست که چگونه به‌دست می‌آید به اضافه اینکه اساساً درستی و نادرستی آن پشت‌پرده پنهان می‌ماند.

با این حساب اگر به باورهای فردی خویش یا هر فرد دیگر و نیز باورهای عمومی بنگریم درخواهیم یافت که غالباً عیارسنجی معرفت‌شناسانه نشده‌اند و صرفاً بنا به جذابیت آنها بنا به ربط آنها با خوش‌داری و ناخوش‌داری فرد بنا به نقش و کارکرد آنها در تعیین جهت یا نوع رفتار مورد پسند فرد و ده‌ها علت دیگر مقبول افتاده یا مردود دانسته شده‌اند. اگر به خویش بنگریم در بسیاری از موقعیت‌ها در بزنگاه انتخاب و تصمیم‌گیری پای فکرکردن آن هم به شکل منطقی‌اش در کار نبوده بلکه دست خواست و خواهش ما در کار بوده که منجر به کنش و واکنش خاصی شده است. زندگی ما و عموم رفتارهایمان به‌گونه‌ای و «باری به هر جهت» پیش می‌رود. هزاران عامل ناپیدا و پنهان روانی - بی‌آنکه بدانیم و حتی شاید بی‌آنکه بخواهیم- بر سرنوشت ما اثر می‌گذارند. رفتارها «هرچه باداباد» ظاهر می‌شوند، تغییر می‌کنند عادت می‌شوند ولی تنقیح ناشده و آزمون نایافته باقی می‌مانند. انگار کسی نمی‌داند که زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.

هنر فلسفه این است که این باورها را چه در سطح فردی و چه در سطح عمومی از محاق ناخودآگاهی به‌در آورده و زیر تیغ نقد و تحلیل می‌گیرد. در فرایند بازشناسی باورها تنها فلسفه است که به‌کار می‌آید و فلسفه است که خلط شدن باورهای به دست آمده از گذر روان‌شناختی با باورهای به‌دست آمده از گذر معرفت‌شناختی را پیشاروی ما نهاده سپس به بازکاوی و سنجش آنها می‌پردازد.




back to top