گواش discussion
کارگاه داستان
>
دشمنی/ زینب الوندی
date
newest »
newest »
داستان حیرتانگیزی بود از باب فرم و محتوا. دربارهی خودکشی بود و نبود، دربارهی مرگ بود و نبود، دربارهی عشق بود و نبود، دربارهی خدا بود نبود...زندهگی است دیگر با تمام پیچیدهگیها و بیمها و امیدهایاش و فکر زیبای خودکشی که دست از سر آدمهایی که این لجزار را تاب نمیآورند برنمیدارد. من که نه میتوانم «تحمل» کنم نه «تغییر» دهم بهتر است «ترک» کنم تا بخواهم هر روز این بوی عفن را زیر دماغام استشمام کنم... اما کاش تمام کسانی که فکر خودکشی دارند نویسنده بودند و میتوانستند بنویسند تا این فکر به کلمات تبدیل شود نه به مرگ.
خواهش میکنم.سالها پیش فیلمنامهیی نوشتم به نام «کابوسهای همیشهگی» که اگر دوست داشتید میتوانید در جنوپری بخوانیدش و البته خوشحال میشوم نظرتان را هم بشنوم.
http://www.jenopari.com/article.aspx?...
حس مرگ در آن فیلمنامه زندهتر از زندهگی حضور دارد.
و به قول شاملوی بزرگ:
هرگز كسی این گونه فجیع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندهگی نشستم!
na az in ruzha ke az puchiye mahz ajibolkhelgheyee zaadam ke ba oo na shoghe zendegist na ghodarate parvaaz...zendegi ra dust midarad o midanad ke javdanegi neirang ast...ama hamishe khastast...ey kash khalvati budo khanjario khodayee ke daavari konad...



فقط برگزیرن با ز نیست؟
استفاده از راوی دوم شخص و کاری که از آن کشیده بودید نشان می دهد شما داستان را خوب می شناسید. همچنین زبان یکدستتان و روایت نسبتن قدرتمندی که داشتید.
راستش اگر شما نمی نوشتید فکر می کردم نوشته ی یک پسر است.
البته یک مسئله جای درنگ دارد:
چرا بیشتر داوران جشنواره های داستان کوتاه ادعا می کنند بیشتر داستان های داستان نویسان جوان در مورد خودکشی و مرگ است؟
موفق باشید و امیدوارم در نشست آتی زیازتتان کنم.