shahriyar discussion

41 views
شعر زیبای محمد حسین بهجت تبریزی ، استاد شهریار (در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم)

Comments Showing 1-2 of 2 (2 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Fazel (new)

Fazel Matra | 1 comments Mod
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم

باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم

سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم

دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم

هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم

لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم

ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم



message 2: by حــ سین (new)

حــ سین (hp_1818) | 1 comments به اختيار گرو برد چشم يار از من / که دور از او ببرد گريه اختيار از من

به روز حشر اگر اختيار با ما بود / بهشت و هر چه در او از شما و يار از من

سيه‌تر از سر زلف تو روزگار من است / دگر چه خواهد از اين بيش روزگار از من

به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند / بسي فسانه‌ي شيرين به يادگار از من

در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر / دگر چه داري از اين بيش انتظار از من

به اختيار نمي‌باختم به خالش دل / که برده بود حريف اول اختيار از من

گذشت کار من و يار، شهريارا ليک / در اين ميان غزلي ماند شاهکار از من




back to top