مشاعره discussion

40 views
شعر آزاد > اشعار گزیده از احمدرضا احمدی

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by ماهور (new)

ماهور (mahoor) | 96 comments Mod

با لبخند
نشانی خانه ی تو را می خواستم
همسایه ها می گفتند سالها پیش
به دریا رفت
کسی دیگر از او
خبر نداد
به خانه ی تو
نزدیک می شوم
تو را صدا می کنم
در خانه را می زنم
باران می بارد
هنوز
باران می بارد



message 2: by ماهور (new)

ماهور (mahoor) | 96 comments Mod
من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام
راه ها رفته ام
بازی ها کرده ام
درخت
پرنده
‌آسمان
من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم
به مادرم می گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد
می گفت
با همین سه واژه زندگی کن
با هم صحبت کنید
با هم فال بگیرید
کمداشتن واژه فقر نیست
من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن
بیشتر از فقر کم واژگی ست
وقتی با درخت بودم
پرنده می گفت
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز کنم
من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم
تنها مدادی که داشتم
و پرنده در زردی
واژه ی درخت را پاییزی می دید
و قهر می کرد
صبح امروز به مادرم گفتم
برای احمدرضا مداد رنگی بخرید
مادرم خندید :
درد شما را واژه دوا میکن


message 3: by ماهور (new)

ماهور (mahoor) | 96 comments Mod
فرصتی بخواهید
تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
شانه بزنید
فرصتی بخواهید
که مخفی ترین نام خود را
که خون شما را صورتی می کند
از رود بزرگ بپرسید
به نام آن اسب
به نام آن بیابان
شما فرصت دارید
تا چیدن گندم ها
تا زرد شدن کامل گندم ها
عاشق شوید
فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
نگویید
گندم ها زرد شدند
گندم ها چیده شدند
نان گرم آماده است
ولی
شما کنار بوته های زرد ذرت باشید
آب را در کوزه بریزید
کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
بگذارید
ما
شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
دوست داریم


message 4: by Fatima (new)

Fatima | 23 comments هر دارو که علاج بود
در خانه داشتم
اما تنم در باد
به تماشای غزلهای آخر می رفت
امروز را بی تو خفتم
فردا که خاک را به باد بسپارند
تو را یافته ام
مگر تو نسیم ابر بودی
که تو را در باران گم کردم ؟



message 5: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم


back to top