مراقبه و بهبودی ( هفت درس اول ) یک : رهایی در رابطه
دو : رهایی از قربانی بودن
سه : رهایی از نیاز شدید و یا بی نیازی کامل از اشخاص
چهار : رهایی از تجربه های دردناک گذشته
پنج : رهایی از رنجش
شش : رهایی از شرم
هفت : رهایی از نفرت
رابطه با دیگران آغاز و یا وجود زندگی نیست . درامتداد زندگی است . هیچ لزومی به ادامه ی یک رابطه نا خشنود نیست .مراقب وابستگی های اعتیاد آور به آدمهایی که انتخاب کرده ایم باشیم تا از در جا ماندن از جریان زندگی رهایی یابیم .اگر به زور برای رسیدن به خوشبختی دست به سوی دیگران دراز کنیم، نا امید میشویم .بهبودی زمانی حاصل میشود که بدانیم چگونه از دیگران برای التیام آلام خود استفاده کنیم .
قربانی ماندن درآنچه که اتفاق افتاده است ، دادن فرصت به قربانی شدنهای بعدی است . گاه قربانی شدن لذت بخش است . قربانیان دیگر را گرد ما جمع میکند و صحبت از دردهای مشترک با آنها ، التیامی سکر آور به ارمغان میآورد . برخی از ما به این نتیجه رسیده ایم که اگر در شرایط بد و دشواری قرار داشته باشیم به ما بیشتر توجه و محبت میکنند و اینگونه با قربانی کردن خود به دنبال بقا و دوام هستیم . ما فقط نتایج گذشته را میشناسیم، ولی قربانی بودن را، خود انتخاب میکنیم . باید به خود کمک کنیم تا نیازی به قربانی بودن نداشته باشیم . از قربانی بودن به عنوان دلیلی برای رهایی از تلاش استفاده نکنیم .باید آنرا به دلیلی برای رهایی از ندانسته های قبلی تبدیل کنیم . میدانیم که رنج برده ایم . چه دام ساده ای است که در آن می افتیم . با دیگران از لذت قربانی بودن خود حرف میزنیم . از اینکه چقدر رنج برده ایم و اینکه چقدر زندگی غیر منصفانه است . هدف این نیست که ناراحتیمان را مقایسه کنیم .هدف این است که به آنها پایان دهیم .
میتوانیم میان نیاز شدید به اشخاص و بی نیاز بودن از آنها تعادلی بر قرار کنیم . میخواهیم دیگران نیاز ما را به مهر و عشق بی قید و شرط بر آورده سازند ، ولی ممکن است کسانی را برگزیده باشیم که نخواهند و یا نتوانند این کار را برای ما بکنند . بعضی اوقات چنان نیازمند عشق دیگران میشویم که آنها را از خود دور میکنیم و گاهی نیز چنان مستقل میشویم که همه را از خود میرانیم .
بسیاری از ما باید از اینکه تجربه های دردناکی داشته ایم ،خوشحال باشیم . ما با پشت سر گذاشتن آنها فهمیده ایم که کیستیم و چه میخواهیم . بهتر است گذشته خود را دوست داشته باشیم و به آن بها بدهیم .
تنها با بخشودن و گذشتن و عفو کردن است که از رنجش رهایی پیدا میکنیم . رنجش مانع از آن میشود که با جهان هماهنگ شویم و از آن لذت ببریم . دعا خواندن برای کسانی که از آنها رنجیده ایم به ما کمک میکند که از رنجش رهایی پیدا کنیم .
گاه از اینکه نقابی را بر زمین بگذاریم احساس شرم میکنیم . گاه از اینکه موفق میشویم و گاه از اینکه شکست میخوریم، دچار شرم میشویم .اگر بیاموزیم که شرم را کنار بگذاریم زندگیمان را متحول کرده ایم . پذیرفتن خویش نخستین قدم برای رسیدن به بهبودی است .
آنچه در کنارمان میبنیم ، آنچه میشنویم و آنچه خواهد آمد مال ماست . با این احساس یاد میگیریم که هرآنچه هست را همانطور دوست داشته باشیم . نفرت راه خوشبختی را سد میکند .باید مانع نزدیک شدن بدیها شویم ، ولی باید آنچه به ما نزدیک شد را دوست داشته باشیم تا بتوانیم زمانی که میخواهیم آنرا دوباره از خود دور کنیم .
یک : رهایی در رابطه
دو : رهایی از قربانی بودن
سه : رهایی از نیاز شدید و یا بی نیازی کامل از اشخاص
چهار : رهایی از تجربه های دردناک گذشته
پنج : رهایی از رنجش
شش : رهایی از شرم
هفت : رهایی از نفرت
رابطه با دیگران آغاز و یا وجود زندگی نیست . درامتداد زندگی است . هیچ لزومی به ادامه ی یک رابطه نا خشنود نیست .مراقب وابستگی های اعتیاد آور به آدمهایی که انتخاب کرده ایم باشیم تا از در جا ماندن از جریان زندگی رهایی یابیم .اگر به زور برای رسیدن به خوشبختی دست به سوی دیگران دراز کنیم، نا امید میشویم .بهبودی زمانی حاصل میشود که بدانیم چگونه از دیگران برای التیام آلام خود استفاده کنیم .
قربانی ماندن درآنچه که اتفاق افتاده است ، دادن فرصت به قربانی شدنهای بعدی است . گاه قربانی شدن لذت بخش است . قربانیان دیگر را گرد ما جمع میکند و صحبت از دردهای مشترک با آنها ، التیامی سکر آور به ارمغان میآورد . برخی از ما به این نتیجه رسیده ایم که اگر در شرایط بد و دشواری قرار داشته باشیم به ما بیشتر توجه و محبت میکنند و اینگونه با قربانی کردن خود به دنبال بقا و دوام هستیم . ما فقط نتایج گذشته را میشناسیم، ولی قربانی بودن را، خود انتخاب میکنیم . باید به خود کمک کنیم تا نیازی به قربانی بودن نداشته باشیم . از قربانی بودن به عنوان دلیلی برای رهایی از تلاش استفاده نکنیم .باید آنرا به دلیلی برای رهایی از ندانسته های قبلی تبدیل کنیم . میدانیم که رنج برده ایم . چه دام ساده ای است که در آن می افتیم . با دیگران از لذت قربانی بودن خود حرف میزنیم . از اینکه چقدر رنج برده ایم و اینکه چقدر زندگی غیر منصفانه است . هدف این نیست که ناراحتیمان را مقایسه کنیم .هدف این است که به آنها پایان دهیم .
میتوانیم میان نیاز شدید به اشخاص و بی نیاز بودن از آنها تعادلی بر قرار کنیم . میخواهیم دیگران نیاز ما را به مهر و عشق بی قید و شرط بر آورده سازند ، ولی ممکن است کسانی را برگزیده باشیم که نخواهند و یا نتوانند این کار را برای ما بکنند . بعضی اوقات چنان نیازمند عشق دیگران میشویم که آنها را از خود دور میکنیم و گاهی نیز چنان مستقل میشویم که همه را از خود میرانیم .
بسیاری از ما باید از اینکه تجربه های دردناکی داشته ایم ،خوشحال باشیم . ما با پشت سر گذاشتن آنها فهمیده ایم که کیستیم و چه میخواهیم . بهتر است گذشته خود را دوست داشته باشیم و به آن بها بدهیم .
تنها با بخشودن و گذشتن و عفو کردن است که از رنجش رهایی پیدا میکنیم . رنجش مانع از آن میشود که با جهان هماهنگ شویم و از آن لذت ببریم . دعا خواندن برای کسانی که از آنها رنجیده ایم به ما کمک میکند که از رنجش رهایی پیدا کنیم .
گاه از اینکه نقابی را بر زمین بگذاریم احساس شرم میکنیم . گاه از اینکه موفق میشویم و گاه از اینکه شکست میخوریم، دچار شرم میشویم .اگر بیاموزیم که شرم را کنار بگذاریم زندگیمان را متحول کرده ایم . پذیرفتن خویش نخستین قدم برای رسیدن به بهبودی است .
آنچه در کنارمان میبنیم ، آنچه میشنویم و آنچه خواهد آمد مال ماست . با این احساس یاد میگیریم که هرآنچه هست را همانطور دوست داشته باشیم . نفرت راه خوشبختی را سد میکند .باید مانع نزدیک شدن بدیها شویم ، ولی باید آنچه به ما نزدیک شد را دوست داشته باشیم تا بتوانیم زمانی که میخواهیم آنرا دوباره از خود دور کنیم .