مي شود بر خاست مي شود از چارچوب كوچك يك ميز بيرون شد مي شود دل را فراهم كرد مي شود روشن تراز اين جا و اكنون شد جاي من خاليست جاي من در عشق جاي من در لحظه هاي بي دريغ اولين ديدار جاي من در شوق تابستاني آن چشم جاي من در طعم لبخندي كه از دريا سخن مي گفت جاي من در گرمي دستي كه با خورشيد نسبت داشت جاي من خاليست من كجا گم كرده ام آهنگ باران را من كجا از مهرباني چشم پوشيدم مي شود برگشت و در خود جستجويي داشت
مي شود از چارچوب كوچك يك ميز بيرون شد
مي شود دل را فراهم كرد
مي شود روشن تراز اين جا و اكنون شد
جاي من خاليست
جاي من در عشق
جاي من در لحظه هاي بي دريغ اولين ديدار
جاي من در شوق تابستاني آن چشم
جاي من در طعم لبخندي كه از دريا سخن مي گفت
جاي من در گرمي دستي كه با خورشيد نسبت داشت
جاي من خاليست
من كجا گم كرده ام آهنگ باران را
من كجا از مهرباني چشم پوشيدم
مي شود برگشت و در خود جستجويي داشت