مشاعره discussion

18 views
شعر سپيد

Comments Showing 1-7 of 7 (7 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es اي مرگ
دستان مردانه ات را به گردنم بكش
تنها فشاري اندك كافيست
براي زني نيمه جان
زني كه در آخرين روز پاييز بارورش مي كني
و در اولين روز تابستان به زادن وا مي داريش


message 2: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es پاييز


به دوردست ها می نگرم

به جاده ای که در اندوه رفتن مچاله است

دیگر به دست های سرد زمستان خو کرده ام

همان شب گرد تنهای سابق

که تخیل سربی زنجره ها را

برای ماه معنی می کنم

وقتی نمانده است ..

من سالهاست در افکار سرد پوسیده ام

و رفتن در تشویشی گنگ یخ زده ست ...

دیگر معجزه ها چون خیالند

من بی رنگ و تنهام ...چون تصویر گیج مردابی

و اندوه بی رنگ پروانه ای

در سقوط

وقتی

نمانده ست...



message 3: by Maria (new)

Maria (maria_jabbri) | 13 comments ...
وقتی
نمانده ست...

پائيز قصد رفتن دارد

اي! عاشقان!
براي انسان شدن

وقتي نمانده ست


آرزوجان

نوشته هايت را دوست دارم
ممنون






message 4: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es چون
قلبت دوست داشتني
و
مهربان است
مارياي عزيز


message 5: by Ali (last edited Nov 07, 2008 12:45PM) (new)

Ali (hamedani) | 2 comments میخوانمت ای دور
این گرد و آه سرمه بر چشمان افق می ساید
لحظه را فراموش کنان از دور،دورت میگردند
جامه دران ،فریاد کشان
باد و گلپر
شب و سایه
میخوانمت ای دور
در دور آباد تو
دیوار یعنی پنجره
مرز بین باغ تا منظره
یعنی جادهء یاس و عطر خاطره
شب یعنی نوازش
کمال خونسردی در اوج نمایش
یعنی
بلوغ یک نیایش
شرمندگی در اوج خواهش
در نزدیک ناکجا آباد اینجا
دیوار یعنی
بغض خاموش یک فریاد
تحریک مردود یک بیداد
شب یعنی
آوارگی پشت نقاب خواب
ماندن در کوچهء بن بست مرداب
نردبان نور می خواهم از این خفته دلان
ای امید آن افق
در دورنا آباد تو
خانه یعنی زندگی
عشق آغاز،شوق بندگی
خانه یعنی چهار دیوار،حس آزادگی
در نزدیک نا آباد اینجا
خانه بازتاب یک عطش است
چهار دیولری سراسر قفس است
...بی نفس است
..بی نفس است
نردبان نور می خواهم از این خفته دلان
میخوانمت ای دور
به نزدیکم بیا!



message 6: by Ali (new)

Ali (hamedani) | 2 comments می دانم
از ورای سکوتی سرد که در پا ها یم رخنه کرده است
می فهمم
یک خورشید به تو بدهکارم
ولی
من تمام شمع هایم را برای روز پر آفتاب تو نظر کردم ....



message 7: by ArEzO.... (new)

ArEzO.... Es قصرهاي را
كه در روياي خود از عشق مي سازي
ويران كن
يا بادبادكي ساز
كه بيايد
ببيند
خرابه قصرهاي دلهارا
چندي ست
به هيچ چيز دل نمي بندم
كه شوق داشتن ات
به خرابه ها تبديل نشود
بگذار اينچنين
انتظار قصررا زندگي كنم
در خيالت
كه در روياي خود
از عشق مي سازي


back to top