Tootfarangi

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about Tootfarangi.


Loading...
سیدعلی صالحی
“سرمايه‌ی تمامِ اين سال‌های من،
همين دو سه ترانه‌ی ساده‌ای‌ست
که در بی‌خيالیِ بعضی فرصت‌ها،
از حضرتِ حافظ ربوده‌ام.
فروغ می‌داند
من وصيتِ کوتاهم را
پيشِ کدام کلماتِ گُنگِ بی‌معنی،
به امانت گذاشته‌ام.
ديگر چيزی برای گفتن باقی نمانده است.
ديگر مزاحمِ اوقاتِ صبح و غروبِ پنج‌شنبه‌ها نخواهم شد.
دلم می‌خواهد سرم را بگذارم
بروم يک جای دور،
بگيرم يادم برود اسمم چيست،
اما شاعرم،
چه کنم؟!
امروز يکشنبه است،
امروز يکشنبه، بيست و هفتم آبان است.
مقابل کندویِ کلماتِ بی‌معنیِ خودم نشسته‌ام،
لبريزِ شيرم،
پستانِ رسيده‌ی نورم،
رازدارِ مَردم‌ام.
زود است که بميرم.
فروغ رفته وصيتِ واژه‌هايم را
از پرده‌دارِ دريا پس گرفته است. ”
سید علی صالحی / Ali Salehi, يوما آنادا : فاخته بايد بخواند، ‌مهم نيست كه نصف شب است

سیدعلی صالحی
“راستش را بخواهی ری‌را
یک‌روز پشت همین پرچین
چشمان یک آهو را بوسیدم
بعد به من گفتند آهو نبود ”
سید علی صالحی

سیدعلی صالحی
“سنگین از نگفتنم

بگوی
در خانه شما
چراغ زمزمه یعنی چه؟”
سید علی صالحی

سیدعلی صالحی
“سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟؟؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!!”
سید علی صالحی

سیدعلی صالحی
“هرچه هست، جز تقدیری که منش می شناسم، نیست!
دست هایم را برای دست های تو آفریده اند
لبانم را برای یادآوری بوسه، به وقت آرامش.
هی بانو! سادگی، آوازی نیست که در ازدحام این زندگان
زمزمه اش کنیم.


هرچه بود، جز نقدیری که تو را بازت به من می شناسد،
نشانی نیست!
رخسار باکره در پیاله آب، وسوسه لبریز آفرینه نور،
و من که آموخته ام تا چون ماه را
در سایه سار پسین نظاره کنم.


هی بانو...!”
سید علی صالحی / Ali Salehi, عاشق شدن در دی ماه، مردن به وقت شهریور

year in books

Tootfarangi hasn't connected with their friends on Goodreads, yet.




Polls voted on by Tootfarangi

Lists liked by Tootfarangi