“
روح روز تابستانی و
نفسِ گل سرخی،
تابستان اما سپری شده است و
موسم گل به آخر رسیده است
کجا رفتهاند؟
که میداند، که میداند.
خون قلب منی و
جان آرامشی.
قلب من امّا سرد است و
جانم به سیاهی در نشسته است.
کجایی تو ای یار؟
که میداند، که میداند.
امید سالیان منی و
آفتاب برفهای زمستانم.
سالها اما
زیر آسمانی ابر اندود به پایان رسیده است.
کجا یکدیگر را باز خواهیم یافت؟
که میداند، که میداند
”
― Lyrics of Lowly Life
روح روز تابستانی و
نفسِ گل سرخی،
تابستان اما سپری شده است و
موسم گل به آخر رسیده است
کجا رفتهاند؟
که میداند، که میداند.
خون قلب منی و
جان آرامشی.
قلب من امّا سرد است و
جانم به سیاهی در نشسته است.
کجایی تو ای یار؟
که میداند، که میداند.
امید سالیان منی و
آفتاب برفهای زمستانم.
سالها اما
زیر آسمانی ابر اندود به پایان رسیده است.
کجا یکدیگر را باز خواهیم یافت؟
که میداند، که میداند
”
― Lyrics of Lowly Life
“در تمام میهمانیها
آویز گردن من
کلید خانهی توست
حالا بگذریم
مرا جرأت آمدن نیست و
تو را
جرأت عوض کردن قفل”
― روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
آویز گردن من
کلید خانهی توست
حالا بگذریم
مرا جرأت آمدن نیست و
تو را
جرأت عوض کردن قفل”
― روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
“رفته بودم دراگاستور پاستور
والیومهای زیادی خریده بودم
برای تسکین بیاعتمادی آدمی
بروفنهای زیادی خریده بودم
پولم تمام
امیدم تمام
دنبال آرزوی از دسترفتهای
من عاشق یک دوستت دارم سادهام
توی سینما عصر جدید
و بنگ بنگ ترانهی کیل بیل
توی سینما سپیده
راستی
والیومهای زیادی خریده بودم که
میانبر از کجا، به کجا بروم؟
حالا در ابتدای این دَوَران تازه
دارم از تو پرت میشوم که
ایستادهام اینجا
هی فکر میکنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـ
هی فکر میکنم
هی بنفشه میکارم
هی راه میروم”
― میخواهم بچههایم را قورت بدهم
والیومهای زیادی خریده بودم
برای تسکین بیاعتمادی آدمی
بروفنهای زیادی خریده بودم
پولم تمام
امیدم تمام
دنبال آرزوی از دسترفتهای
من عاشق یک دوستت دارم سادهام
توی سینما عصر جدید
و بنگ بنگ ترانهی کیل بیل
توی سینما سپیده
راستی
والیومهای زیادی خریده بودم که
میانبر از کجا، به کجا بروم؟
حالا در ابتدای این دَوَران تازه
دارم از تو پرت میشوم که
ایستادهام اینجا
هی فکر میکنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـ
هی فکر میکنم
هی بنفشه میکارم
هی راه میروم”
― میخواهم بچههایم را قورت بدهم
“ما برهنه شدیم و آغـاز کردیم. میانِ من و تو وقتی برهنه نیستیم همهچیز ساکن است. وقتی برهنه آغـاز میکنیم، بعداً میتوانیم پوشانندهترین پوشاکمان را بپوشیم و مطمئن باشیم که جریان برقرار است و همهچیز ادامه دارد. دیگران دو اشکال دارند. آنها پوشیده آغـاز میکنند، سالها پوشیده ادامه میدهند، و همین که برهنه میشوند همهچیز تمام میشود. یا این که برهنه آغـاز میکنند، امّا آغـازی میانشان روی نمیدهد. آن وقت هر کس لباس خودش را میپوشد و هر کدام به راه خود میروند”
―
―
Mostafaye1’s 2025 Year in Books
Take a look at Mostafaye1’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
Favorite Genres
Polls voted on by Mostafaye1
Lists liked by Mostafaye1













