احمد شاملو > Quotes > Quote > Ehsan liked it
“تلخ
چون قرابه ی زهری
خورشید از خراش خونین گلو می گذرد.
سپیدار
دلقک دیلاقی ست
بی مایه
با شلوار ابلق و شولای سبزش،
که سپیدی خسته خانه را
مضمونی دریده کوک می کند.
مرمر خشک آب دان بی ثمر
آیینه ی عریانی شیرین نمی شود،
و تیشه ی کوه کن
بی امان ترک اکنون
پایان جهان را
در نبضی بی رویا تبیره می کوبد.
کند
همچون دشنه یی زنگار بسته
فرصت
از بریدگی های خون بار عصب می گذرد”
―
چون قرابه ی زهری
خورشید از خراش خونین گلو می گذرد.
سپیدار
دلقک دیلاقی ست
بی مایه
با شلوار ابلق و شولای سبزش،
که سپیدی خسته خانه را
مضمونی دریده کوک می کند.
مرمر خشک آب دان بی ثمر
آیینه ی عریانی شیرین نمی شود،
و تیشه ی کوه کن
بی امان ترک اکنون
پایان جهان را
در نبضی بی رویا تبیره می کوبد.
کند
همچون دشنه یی زنگار بسته
فرصت
از بریدگی های خون بار عصب می گذرد”
―
No comments have been added yet.
