محمدرضا شفیعی کدکنی > Quotes > Quote > Shaghayegh (Shay) liked it

محمدرضا شفیعی کدکنی

نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكن
در اين حصار جادويي روزگار بشكن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره ي كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحي به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن
... سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي؟
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسراي تا كه هستي كه سرودن است بودن
به ترنمي دژ وحشت اين ديار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه
تو به آذرخشي اين سايه ي ديوسار بشكن
ز برون كسي نيايد چو به ياري تو اينجا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن

محمدرضا شفیعی کدکنی

Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Shabnam (new)

Shabnam Mahmoudian homayoun ino shahkak khounde


Shaghayegh (Shay) واقن؟ نشنیدم!


message 3: by Shabnam (new)

Shabnam Mahmoudian Shabnam wrote: "homayoun ino shahkak khounde"

برو بشنو


back to top