Sadaf > Recent Status Updates

این بار همراه با کتاب صوتی شروع کردم که بفهمم

به این می‌ماند که خجالت می‌کشیدیم... انگار مجرم بودیم... جرأت نمی‌کردیم تکان بخوریم، برای اینکه بهتر عزاداری کنیم... دیگر احساس گشنگی نمی‌کردیم ... دلمان می‌خواست از کسی عذرخواهی کنیم...
سلین خوانی یه روحیه قوی می‌خواد که معمولا این موقع از سال در من بیدار میشه.

اگر تمام عمر باورت شود که رودخانه می‌خواهد دهکده را با خودش ببرد، دیگر به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کنی.
در بچگی ناقصت می‌کنند و ترس می‌اندازند به جانت. شور است که آدم را زنده نگه می‌دارد، برای همین هم در بچگی می‌کشندش، تا هیچ در ذهن باقی نماند، و وقتی آدم بالغ می‌شود...

آه
ای عشق ممنوعه
مگی لطیف تر از خاکستر های گل رز

این اولین تجربه من از کتاب صوتیه.
به خاطر قیمت بالای این کتاب.
داستان و فضاسازی بسیار نرم و آرام و دوست داشتنی پیش می‌ره.

«ببینم، یعنی او را پیش از این واقعه دوست داشتید؟» «در ابتدا دوستش داشتم. بعد دیدم کافی ست... بعضی زن ها فقط برای این خوب اند که معشوقه ی آدم باشند. همین.»
وقتی شروع کردم برخلاف جنایت و مکافات، یه کاغذ برداشتم اسم شخصیت ها و ارتباطات رو نوشتم تا وقتی می‌خونم سردرگم نباشم و لذت ببرم و بی نهایت خوندن این کتاب برام داره لذت بخش جلو می‌ره و حس خستگی و رخوتی که کتاب‌های روسی میدن رو نداره.

حدود ۲۵۰ صفحه خوندم اما نه اثری رو من گذاشت نه لذتی از کلمات بردم از فصل اول بیشتر خوشم اومد و تقریبا اون فضا و حس آمریکا تو اون سالها رو حس کردم.
یه روزی دوباره می‌خوام بهش فرصت بدم می‌دونم ارزشش رو داره اما با عقل الانم نه.

دوباره گرفتار چند کتاب خوانی شدم و اصلا از این وضعیت خوشم نمیاد اما چون این داستان‌های کوتاهه و داستان‌ها میخکوب کننده است تا آخر می‌خونم.

"همین چیزهای خرد و ریز است که کارها را خراب می‌کند. همین چیزهای کوچک و بی‌اهمیت. همیشه همین جور چیزهاست که کل نقشه را نقش بر آب می‌کند."

مجموعه ای از قصه‌های کوتاه عاشقانه و رویاگونه

قصه‌های اقاقی‌ها و چشم عسلی و پنجره بلند رو دوست داشتم.