مَـهْ‌‌شـیـٖد > Recent Status Updates

بلاخره تسلیم شدم و نسخه ترجمه شده رو گرفتم، کاش مترجم ناامیدم نکنه🙆🏻‍♀️

انقدر حوصله‌ام رو سر برده نمی‌دونم دراپش کنم یا نه. اومدم جنایی بخونم از ریدینگ اسلامپ در بیام مثلا چی بود این😭 واقعا امیدوارم پلاتش ارزشش رو داشته باشه، واقعا داره مثل یه آدامس داره کش میاد بسه دیگه😭

«درست بود که زن بودم، اما یک عدد دورقمی را که دیگر می‌توانستم حفظ کنم»
چه----
ایشالا که بخاطر ترجمه‌ست

بین کتابهای نخوانده ام میگشتم و فکر میکردم چی بخونم که به صدای پدافند توی آسمون و انفجارهای پی در پی مغزی ام بخوره و خدا رو خوش بیاد تا اینکه مقدمه ایشون رو خوندم

«من از دید اعضای حزب ها آدم متعهدی نیستم باشد. خودم درباره خودم میگویم من نه کمونیستم نه اس ار نه سلطنت طلب فقط یک آدم روس هستم تازه شعور سیاسی هم ندارم.»

پن برای همه بچه های ایران آرزوی امنیت و آزادی میکنم امیدوارم همتون امن و امان باشید🩵

خانوم کارلینو مگه دوازده سالته این چه جمله‌ی مضحکی بود که نوشتی 😭😭😭😭 باورم نمیشه یکی اینجوری با قلم خودش اوج داستانش رو نابود کنه وای ناامید کننده ترین چیزی بود که خوندم😭😭😭😭😭😭

شاید دارم اشتباه می‌کنم ولی اقای رئیس خیلی خیلی خیلی برام مشکوکه حتی قبل از اینکه دیالوگی بگه.
اولین توصیف نویسنده ازش این بود که: «هیچکس او را جدی نمی‌گیرد‌.»
ابدا یک نویسنده جنایی این جمله رو بدون منظور بنویسه.

یعنی من تنها کسی هستم که از لیدی راسل بدش میاد؟
چجوری روت میشه تو صورت ان نگاه کنی اخه!

من سه تا خواهر دارم و همیشه خودمون رو شبیه شخصیت های زنان کوچک می‌دیدم تا اینکه اونجا بث از دنیا رفت و الان گفتم وقتشه یه کتاب جدید با محوریت چهارتا خواهر بخونم که بوووم دوباره خواهر سوم میمیره. (لازمه اشاره کنم من خواهر سومم؟👹) و اره دیگه‌ الان میترسم نکنه منم تو جوونی بمیرم.
#نه‌به‌ظلم‌علیه‌خواهران‌سوم

برام جالبه چرا نویسنده هرکسی رو که گندمگون و چشم ابرو مشکی توصیف می‌کنه بعدش بهش میگه زشت و بدجنس؟
و همه شخصیت‌های مهربون و ناز حلقه موهای طلایی دور صورت گلگون و چشم‌های آبی دارن؟ از مونتگومری انتظار نداشتم.

نمی‌دونم ولی از همین الان دلم نمی‌خواد تموم بشه. مثل وقتی که بچه بودم و خوراکیای موردعلاقم رو یواش یواش می‌خوردم تا دیرتر تموم بشن سعی می‌کنم آروم آروم پیش برم تا لذت خواندنش قشنگ زیر دندونم مزه کنه...

داستان زیادی داره به خوبی و خوشی پیش می‌ره ولی هنوز دوازده چپتر باقی مونده و این خیلی مشکوکه، مطمئنم بدبختی در کمینه. خدایا من به اندازه کافی با این کتاب گریه کردم دیگه بلایی سر جین کوچولو نیاد لطفا مرسی🙏🏻

"If all the world hated you, and believed you wicked, while your own conscience approved you, and absolved you from guilt, you would not be without friends."

یجایی از سریال شهرزاد، فرهاد میگه « اول چشمم خورد به کتاب تو دستت، آخه اونموقع اینجوری نبود که دختر ۱۶ ۱۷ ساله کتاب بوف کور بزنه زیر بغلش بیاره تو مهمونی بخونه»
هیچی، خواستم بگم سال ۱۴۰۳ داره تموم میشه و هنوزم اینجوری نیست. هنوزم اگه گتاب بزنی زیر بغلت توی جمع بخونی مورد تمسخر و سوال های مسخره‌تر قرار میگیری و این باعث میشه لذت چیزی که خوندم در دم ضایع بشه.
کسی رو نداشتم درموردش غر بزنم پس اینجا غر زدم. ببخشید.

امروز اولین دونه های برف به زمین نشستن؛ وقت بازخوانی داستان نوشا زیر کرسی و اشک ریختنه.

اصلا نمیدانم چه طور ممکن است کسی در چنین شرایطی باشد و باز هم بتواند بخندد و کنجکاوی کند درباره ی حرفی که مفیستوفلس به فاوست زده؛ مثل این است‌که بگویی با آن که لبه ی پرتگاه هلاک ایستاده ام، باز هم سخنان ارزشمند گوته پیش چشمم جلوه و درخشش دارد.

پ.ن كجایی جناب داستایوفسکی که ببینی جوون خاورمیانه‌ای وسط جنگم کتابتو کنار نمی‌ذاره.

انقدر خط کشیدم و یادداشت نوشتم که رسما تبدیل به دفتر خاطراتم شده، درونگرا باشی و اضطراب اجتماعی هم داشته باشی و در روزهای اول دانشگاه سیلویا پلث بخونی فکر کنم همین می‌شه.

خمیازه* ببخشید ولی چخبره؟ اینهمه توصیفات و شخصیت های اضافی چی میگن؟
(روایت حوصله سربرش باعث شد وارد اسلامپ بشم )

When we first walked through those doors, we did so without knowing that we were now part of some strange fanatic religion where anything could be excused so long as it was offered at the alter of the Muses. Ritual madness, ecstasy, human sacrifice. Were we bewitched? Brainwashed? Perhaps.

چرا برخلاف دو جلد قبلی اصلا علاقه ای به خوندنش ندارم ؟ مخصوصا چپتر هایی که آپولو روایت می‌کنه، شکنجه‌ست.

I give in, to sin و وسط امتحانات کتاب شروع می‌کنم

فقط امیدوارم این چیز مریض و حالم بهم زن تبدیل به رمنس نشه...

ولی بیاید ذهنمون رو باز کنیم و بپذیریم برخی از فن‌فیک ها از هزاران کتاب بهتر و قشنگتر و پر محتوا تر هستن. ایشونم یکی از اوناست، انقدر پر از ارامشه و زیباست که دارم سعی می‌کنم هر طور شده نسخه چاپیش رو هم گیر بیارم و بذارمش زیر بالشم تا هر شب قبل خواب بخونمش‌.
این داستان دقیقا رویای زندگیه منه و دقیقا جوریه که آرزو دارم زندگیم رو سپری کنم و واقعا خوشحالم که بلاخره خوندمش.

I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love it I love 😭🫶🏻

تلاشم برای خوندنش بعد کنکور شکست خورد ولی قول دادم روزی ده صفحه بیشتر نخونم. امیدوارم پای این یکی قولم بمونم

به عنوان یک دانش‌آموز کنکوری زیادی دارم کتاب می‌خونم در روز ولی نمی‌تونم بذارمششس زمییین تا بفهمم نقشه جکس چیه

خوندش خیلییی خوش می‌گذره، هرجا میرم عید دیدنی میزنم زیر بغلم میبرمش

.

نباید الان شروعش می‌کردم. الان هرجا برم عید دیدنی باید بزنم زیر بغلم ببرمش.

+ نمی‌تونم با رنگ موهای اونجلین کنار بیام، منظورتون چیه که صورتیه؟

راستی عیدتون هم مبارک، سالی پر از کتاب های خوب داشته باشید✨

نباید دم عید شروعش می‌کردم. الان هرجا برم عید دیدنی باید بزنم زیر بغلم ببرمش🥲

+ نمی‌تونم با رنگ موهای اونجلین کنار بیام. صورتی پیکسی دیگه چیهههه

+ عیدتون هم مبارک باشه💚

آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم وجود داشت و سنگینی‌اش تا بهار دیگر حس می‌شد. بدی‌اش این بود که آدم‌ها فقط یک بار می‌مردند. و همین یک بار چه فاجعه‌‌ی دردناکی بود.