Agir(آگِر) > Recent Status Updates

شیطان: افسوس، حالا که رسیدیم به موضوع زن، او پیش از پیش پرگوئی خواهد کرد. اگر چه باید اعتراف کنم که برای من زن جالبترین موضوع هاست
دون ژوان: برای زن، آنا، وظیفه مرد و مسئولیت هایش فقط و فقط نان در آوردن برای بچه هایش است. برای زن، مرد فقط وسیله ساختن و بار آوردن بچه هاست
آنا: نظر شما درباره فکر زن اینست؟ این نظر پر از خبث است، نفرت آور است. حیوانی است
دون ژوان: آنا، مرا ببخش. من درباره همه فکرهای زن حرف نزدم

Min pir bîra êre dikir...

دلتنگ اینجا بودم

سرجوخه: تو سر من کلاه گذاشتی

ننه دلاور: تو خودت همان روزی که سرباز شدی سر خودت کلاه گذاشتی

کوردهای ارمنستان به حق خوشبخت‌ترین تیره‌‌ی این ملت می‌باشند که با برخورداری از فرهنگ و اقتصاد و آزادی به رشد فزاینده و سازندگی مشغولند.
کوردها در ارمنستان به زبان مادری خود درس می‌خوانند و تکلم می‌کنند و دارای روزنامه رسمی هستند که در ایروان چاپ و منتشر می‌شود.
کوتاه سخن اینکه ارمنستان تنها سرزمینی است که کوردها در آن به آزادی عقیده و مذهب دست یافته‌اند و در پیشرفت کشور ارمنستان دارای سهم ارزنده‌ای می‌باشند

در کردستان سوریه خواندن و نوشتن به زبان کوردی و پوشیدن لباس کوردی ممنوع بوده است و حق تحصیل برای کوردها تا کلاس چهار ابتدائی وجود داشته و تا سالها داشتن رادیو و کتاب برای کوردها جزو ممنوعه‌ها بوده است.

هر سال صدها تن از جوانان کورد در زندان‌ها و سیاه‌چال‌های رفعت اسد(برادر حافظ اسد) جان می‌دادند.

قوام السطنه نخست وزیر ایران، «قاضی محمد» رهبر کوردها را برای مذاکره به تهران دعوت کرد...قاضی محمد وفاداری خود را به استقلال و تمامیت ایران اعلام نمود و خواستار به رسمیت شناختن حق خود مختاری کردستان از ناحیه دولت مرکزی شد. اما بعدها قوام از قول مساعدی که داده بود سرباز زد.

بعد از حمله نیروی مرکزی به کردستان، نماینده شوروی از قاضی محمد خواست تا با او به شوروی برود، اما قاضی در جوابش گفت: اینجا سرزمین آبا و

نژاد ساسانیان

در سرزمین فارس، از دیرباز طوایف کورد مانند شبانکاره و بازرنگی زندگی می‌کردند. در روزگاری که حاکم شهر استخر، یکی از بازرنگی‌ها به نام «گوچهر» بود، ساسان که مردی از نجبا و موبد معبد آناهیتا بود با دوشیزه‌ای از طایفه بازرنگی ازدواج کرد و حاصل آن تولد پسری به نام پاپک بود. بعدها پاپک با یکی از دختران گوچهر ازدواج می‌کند که از این ازدواج اردشیر پاپکان بنیانگذار پادشاهی ساسانیان بدنیا می‌آید

پهله در زبان فارسی قدیم به معنی شهر است که در زبان کوردی هم به شهر "پاله" گفته می‌شود. پهلوان که به کوردی پاله‌وان گفته می‌شود به معنی نگاهبان شهر است و همچنین در هورامی* به کفش "پالی" گفته می‌شود که به معنی پاپوش شهری است و زبان پهلوی در اصل زبان شهرنشینان بوده است.


*هورامی از گویش‌های زبانِ کوردی است

مادها در مناطق غربی ایران مانند همدان و کردستان و آذرآبادگان ساکن شدند که ابتدا تحت نفوذ بابلی‌ها و بعد آشوری‌ها بود. جنگ‌های زیادی بین ماد و آشور درگرفت که بالاخره با فتح نینوا توسط هووخشتره در سال 613 قبل از میلاد، سلسله شاهان آشور به پایان رسید.

در بیشتر تقویم‌های کوردی، فتح نینوا مبدا تاریخ است و در برخی دیگر جلوس دیاکو بر تخت پادشاهی مبدا واقع شده است

آماندا با خمیر، دو برآمدگی درست می‌کند و آن‌ها را در دو دستمال می‌پیچد و در سینه‌ی لورا می‌چپاند

لورا: داری چیکار می‌کنی مامان؟
آماندا: بهش میگن «گول‌زنک!»
لورا: اینا رو نمی‌پوشم
آماندا: می‌پوشی!
لورا: آخه چرا؟
آماندا: چون که، راست‌شو بخوای، سینت تخته
لورا: یه کاری می‌کنی انگار دام پهن می‌کنیم
آماندا: همه دخترای خوشگل دامن؛ یه دام خوشگل و مردا هم همین انتظارو دارن

ناکاملی‌ای که از درون موجب حرکت و تغییر هستی می‌شود، یکی از مفاهیم کلیدی در تفکر "بلوخ" است...به باور بلوخ، تاریکی بخش مهمی از تمامی لحظاتی است که در آن زندگی می‌کنیم. این تاریکی اشاره و استعاره‌ای از ناپیدایی و نامعلومی ابدی است...چیزی که نیست اما باید باشد، برای عدمی حاملِ امکان و احتمالِ جدید، برای ناپیدایی که باید پیدا شود، برای اموری که نیستند اما باید باشند. گرچه این تاریکی ابدی است، اما تاریکی در حال تغییرست

هولدرلین در شعر زیبایی، نیاز به یگانگی را چنین بیان نموده است

بگذار نبرد همیشگی میان خویشتن و جهان را پایان بخشیم...با طبیعت متحد شویم به یگانه‌ی بی‌پایانی تبدیل شویم، این هدفِ تمامی تلاش‌های ماست

این شعر هولدرلین جنبش درونی بیشتر فلسفه‌های جهان هستند...بازگشت به وحدت و یگانگی، یا در پی عرصه ‌ای بودن که در آن نبرد میان ما و جهان به پایان برسد و وحدتی نامتناهی میان ما تشکیل شود

فکر کردی من دیوونه‌ی کار تو انبارم؟ فکر کردی می‌خوام پنجاه سال تو اون خراب شده کار کنم؟! زیر نور مهتابی؟! ببین! ترجیح میدم یکی یه دیلم برداره و مغز منو باهاش خورد کنه تا این‌که صبح برگردم سر کارم! ولی برمی‌گردم! اونم فقط واسه ماهی 65 دلار. بی‌خیال همه‌‌ی آرزوها و رویاهام می‌شم! بعد می‌گی من فقط به فکر خودمم. ببین! اگه به فکر خودم بودم مامان، الان مثل بابا رفته بودم! تا جایی که می‌شد از این‌جا دور می‌شدم

ژاک دریدا: دموکراسی همیشه در آینده قرار دارد، در چیزی که خواهد آمد و چیزی که در راه است. این جوهر دموکراسی است. اگر توقف نماید نمی‌تواند به کمال خود دست یابد، به همین خاطر همیشه در گرو آینده است

بر طبق این جملات، دموکراسی نقطه‌ی پایان و مکان ثابتی ندارد، بدین معنا که دمکراسی را هیچگاه به صورت کامل و تمام شده به دست نخواهیم آورد...پس هیچ نظامی نمی‌تواند خود را به مانند مدل پایانی و نقطه‌ی پایان پروژه‌ی کامل

روح نظام به معنای از بین بردن شکاف‌های موجود نیست، بلکه انکار و عدم اعتراف به وجود شکاف‌ها است. آنچه روح نظام انجام می‌دهد انحراف شکاف‌ها نیست، بلکه جلوگیری از عمیق‌تر شدن، پدیدار شدن آن شکاف‌ها و در نهایت پنهان نمودن آن‌هاست.

روح نظام تنها وضع قوانین و سرکوب و سانسور کردن نیست، بلکه به تصویر کشیدن نظام به مانند محاصره‌ای بزرگ و مکانی وسیع که دنیایی خارج از آن وجود ندارد

مبارزه درونی نظام‌ها از دو روح تشکیل شده

روح تغییر: عبارت از حرکت به سوی بیرون رفتن از نظام و اقتدار آن، یعنی بخشی از نظام که نظام نمی‌تواند او را در درون مرزهای خود حفظ کند و در رقابت و تضاد همیشگی با نظام در حال فعالیت است و نشانگر روح ناهماهنگی ابدی است. (ژیژک ناخودآگاه فرویدی را ناهماهنگی همیشگی با دنیا می‌داند.) این بخش از نظام درتقابل همیشگی با بخش دیگری از نظام قرار دارد که من آن را «روح نظام» می‌نامم

زانا: دانا
زانیار: یار دانا و دانشمند
زانکۆ: دانشگاه

نام «فرزانه» که به معنی خردمند است در واقع ترکیب ( فر+زان ) هست که "فره" هم در زبان کوردی و هم در زبان پارسی به معنی بسیار است. در نتیجه فرزان معنی بسیار دانا می‌د‌هد.

آری من شعبده‌بازی بلدم. حقه‌های زیادیو می‌شناسم. ولی برعکس شعبده‌بازا که به حیله‌هاشون ظاهر حقیقتو می‌دن، من حقیقتو به شکل زیبای وهم و خیال درمی‌آرم

چوون: رفتن

وند "ـه‌وه" به انتهای فعل وصل می‌شود و معنای تکرار و دوباره صورت گرفتن را به فعل می‌بخشد
مثلا "چووی" معنای "رفتی" می‌دهد و "چوویه‌وه" به معنی "بازگشتی، دوباره رفتی" است

وشاتکو

یکی از بازی‌هایی که در کودکی داشتیم و هیچوقت لذتش را فراموش نمی‌کنم قایم باشک بود. بدون هیچ ترسی تا نیمه شب در کوچه‌های پیچ در پیچ سرگردان بودیم...ما به این بازی "وشاتکو" می‌گفتیم. وشاتکو از وشارت گرفته شده که مصدر آن شاردن است به معنی پنهان کردن

سوله دوکل- مرگور- ارومیه

در زبان کوردی برای آبشار از دو کلمه‌ی "تاڤـگه" و "سوله" استفاده می‌شود. دوکل هم به معنی دود است که علت این اسم گذاری بخاطر این است که ذرات آب در محل برخورد به صخره‌ها پراکنده شده و به شکل دود در هوا دیده می‌شوند.

سوله از سولاو گرفته شده که هم ریشه با کلمه‌ی سیلاب بمعنی جریان تند آب است. در مورد تاڤـگه به نظر

در این جهان فانی تنها فقر و ناداری است که از شرِ رشک و حسد در امان مانده است

شیخ عُدی در رساله‌ای به نام "اعتقاد اهل سنت و جماعت" به شیطان حمله می‌کند و او را اساس و پایه‌ی شر و بدبختی دراین دنیا می‌داند.
اما پس از مرگ شیخ عُدی، افکار و عقاید قدیمی که در ضمیر ناخودآگاه کوردهای ایزدی نهفته و محفوظ مانده بود، بر آنان مسلط گردید و و این عقاید دوباره زنده شد

کرونا آمد و بیشتر از یک سال است که کوردی نرقصیده‌ام. این برای من یعنی افسردگی. این احساس را
شاید فقط کسی که کورد بدنیا آمده درک کند...همه دست در دست هم و پای‌کوبان...به یک نیایش جمعی می‌ماند...چنان کاری می‌کند که تا هفته‌ها احساس زنده بودن کنی
با اینحال حاضرم چند سال دیگر هم نرقصم...حالا به رقص اعتقاد دارید یا عزاداری یا هرچیز دیگری. گاهی هم به مردم غم‌زده‌ای فکر کنید که این روزها دارند عزیزانشان را از دست می‌دهند.

زندگی آسان است با چشمان بسته
و عدم ادراکِ هرآنچه می‌بینید
"جان لنون"

به قول سیاوش:

فرقی نداره وقتی
ندونی و نبینی
غصه ات می گیره وقتی
می دونی و می بینی

یه عمر بی حبیبند
با آسمون غریبند
این همه نعمت اما
همیشه بی نصیبند
چه می دونند به چی می گن ستاره
چه می دونند دنیا کیا بهاره
چه می دونند عاشق می شه چه آسون
پرنده زیر بارون

اصلا اون چیزی نبود که فکرشو می‌کردم.
یه ریز داره فقط نصیحت میکنه
:/

بر طبق اعتقادات ایزدیان، شیخ عدی از ترس پایش به آفتابه‌ی آبی می‌خورد و سپس شبحی که دیده به جوان زیباروی که دمی همچون طاووس داشته تغییر شکل می‌دهد. ملک طاووس روح شیخ عُدی را گرفته و به آسمان بُرده و هفت سال در آن‌جا نگه داشته، در حالی‌که کالبد شیخ عُدی در قبر دراز کشیده بوده، خداوند حقیقت کامل را به او یاد داده و هنگامی که روحش از ورود مجدد به کالبد و خودداری می‌کرده، آب ریخته شده از آفتابه هنوز خشک نشده بوده است

سێ موقه‌دده‌رن به سه‌ر دێن: مردن و کوشتن و گرانی
دچار سه سرنوشت خواهم شد: مُردن و قتل و گرانی


"قسمتی از یک آواز قدیمی کوردی در منطقه موکریان"

حاکمان قاجاری سر "حمزه آقا" را بریده و بر سر نیزه می‌زنند و در ارومیه می‌گردانند

نواب صفا، نحوه‌ی کشته شدن «حمزه آقا منگور» را چنین روایت می‌کند: حسنعلی خان ویر فوائد به قرآن قسم می‌خورد و به حمزه آقا اطمینان می‌دهد که قصد صلح دارد. اما وقتی حمزه آقا وارد چادر می‌شود چندین نفر بر سر او ریخته و او را می‌کشند و تکه تکه می‌کنند...سفرای خارج بخاطر این رفتارِ زشت، دولت قاجار را بسیار مورد شماتت و توبیخ می‌کنند

دستگاه اداری قاجار به ویژه در مناطق کُردنشین در اوج فساد و ضعف بود. حکومت مهاباد به یک شاهزاده قاجاری به نام لطفعلی میرزا کشیکچی باشی سپرده شده بود. او نیز مانند حکمرانان قبلی با شتاب در پی ثروتمند شدن از طریق اخذ اجباری رشوه و جریمه کردن مردم بود. با شکنجه‌های وحشیانه مردم کُرد را مجبور به دادن هزینه‌های هنگفت می‌کردند تا سرانجام نوبت "حمزه آقا منگور" رسید. نویسنده ارمنی "اسکندر غوریانس" که آنروزها در تبریز