,
Goodreads helps you follow your favorite authors. Be the first to learn about new releases!
Start by following عرفان نظرآهاری.

عرفان نظرآهاری عرفان نظرآهاری > Quotes

 

 (?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
Showing 1-8 of 8
“به شانه ام زدي

كه تنهايي ام را تكانده باشي


به چه دل خوش كرده اي ؟

تكاندن برف

از شانه هاي آدم برفي ؟

عرفان نظرآهاری

دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می کنی؟
عاشقم با من ازدواج می کنی؟
اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای
زباله می شوی،پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت گرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانه های
اشک داشت

عرفان نظرآهاری
“قلب تو كبوتر است
بال هايت از نسيم
قلب من سياه و سنگ
قلب من شبيه ...
بگذريم
دور قلب

من كشيده اند
يك رديف سيم خاردار
پس تو احتياط كن
جلو نيا
برو كنار
***
توي اين جهان گنده‎ ، هيچ كس
با دلم رفيق نيست
فكر مي كني چاره ي دلي كه
جوجه تيغي است، چيست؟
***
مثل يك گلوله جمع مي شود
جوجه تيغي دلم
نيش مي زند به روح نازكم
تيغ هاي تيز مشكلم
***
راستي تو جوجه تيغي دل مرا
توي قلب خود راه مي دهي؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه مي دهي؟
***
باورت نمي شود ولي
جوجه تيغي دلم
زود رام مي شود
تو فقط سلام كن
***
تيغ هاي تند و تيز او
با سلام تو
تمام مي شود


عرفان نظر آهاری
“لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است، زیادی تند است، خاکستر لیلی هم دارد میسوزد، امانتی ات را پس میگیری؟
خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم، خاکسترت را پس میگیرم
لیلی گفت: کاش مادر میشدم، مجنون بچه اش را بغل میکرد
خدا گفت: مادری بهانه عشق است، بهانه سوختن، تو بی بهانه عاشقی، تو بی بهانه میسوزی
لیلی گفت: دلم زندگی میخواهد، ساده، بی تاب، بی تب
خدا گفت: اما من تب و تابم، بی من میمیری”
عرفان نظرآهاری, لیلی نام تمام دختران زمین است
“هر روزشیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می کند
هی با شماره های غلط زنگ می زند آن وقت من اشتباه می کنم
و او با اشتباه دلم حال می کند
دیروز یک فرشته به من می گفت :تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ آخر چرا جواب ندادی چرا برنداشتی ؟
یادش بخیر آن روز ها مکالمه با خورشید دفترچه های کوچک ذهنم راسرشار خاطره می کرد
امروز پاره است آن سیم ها که دلم راتا آسمان مخابره می کرد
اما
با من تماس بگیر خدایا حتی هزار بار وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را روی پیام گیر دلم بگذار”
عرفان نظرآهاری, دو روز مانده به پایان جهان
“این که مدام به سینه ات میکوبد قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهی کوچکی که طعم تنگ آزارش میدهد و بوی دریا هوایی اش کرده است.قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس. امام کیست که باور کند در سینه اش نهنگی میتپد؟
آدم ها ماهی ها را در تنگ دوست دارند و قلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا شناور شد ماهی است و قلب وقتی در خدا غوطه ور خورد قلب است.
هیچکس نمیتواند نهنگی را در تنگی نگه دارد تو چطور میخواهی قلبت را در سینه نگه داری؟ و چه دردناک است وقتی نهنگی مچاله میشود و وقتی دریا مختصر میشود و وقتی قلب خلاصه میشود و آدم قانع.
این ماهی کوچک اما بزرگ خواهد شد و این تنگ تنگ خواهد شدو این آب ته خواهد کشید.
تو اما کاش کمی دریا مینوشیدی و کاش نقبی میزدی از تنگ سینه به اقیانوس. کاش راه آبی به نامنتها میکشیدی و کاش این قطره را به بینهایت گره میزدی. کاش... بگذریم
دریا و اقیانوس به کنار نامنتها و بینهایت پیشکش
کاش لااقل آب این تنگ را گاهی عوض میکردی، این آب مانده است و بو گرفته است. و تو میدانی آب هم که بماند میگندد، آب هم که بماند لجن میبندد و حیف از این ماهی که در گل و لای بلولد و حیف از این قلب که در غلط بغلتد”
عرفان نظرآهاری, در سینه‌ات نهنگی می‌تپد
“جوانمرد گفت: خدایا! نماز میخوانم و روزه میگیرم، حج میروم و زکات میدهم، انفاق میکنم و میبخشم، نه غیبتی و نه دروغی و نه حرامی، اما این نیست آنچه تو میخواهی، دلم راضی نمیشود، میدانم که چیزی بیش از اینها باید کرد
خدا گفت: آری، چیزی بیش از اینها باید کرد. و آنگاه عرش را بر شانه های او گذاشت و گفت: این است آنچه میخواهم، اینکه عرشم را بر دوش گیری، امانتم را
جوانمرد گفت: سنگین است، سنگین است، سنگین است، شانه هایم دارد میشکند، نزدیک است که عرشت بر زمین بیفتد
خدا گفت: یاری بخواه، جهان هرگز از یاران خالی نخواهد بود و جوانمرد فریاد برآورد که: ای جوانمردان، یاری، یاری، یاری ام کنید عرش خدا برپشت ما ایستاده است نیرو کنید و مردآسا باشیدکه این بار، گران است
و هر روز از گوشه ای و هر روز کسی از کناری در آمد. کسی که تکه ای از عرش خدا و پاره ای از امانت او را بر پشت گرفت
هزاران سال گذشته و هزاران سال دیگر نیز میگذرد، اما عرش خدا هرگز بر زمین نخواهد افتاد
روایت نهم”
عرفان نظرآهاری, جوانمرد نام دیگر تو
“خدا گفت: به پاس لبخند کودکی جهان را ادامه میدهیم.”
عرفان نظرآهاری, پیامبری از کنار خانه ما رد شد

All Quotes | Add A Quote