یادگاری روی درخت دنیا!
چه اهل حساب و کتاب شدهایم همهمان. سالها پیش رفته بودیم تختخواب بخریم. فروشنده کشیدمان سمت تخت های تاشو و دیواری، توضیح داد با این قیمتهای سرسامآور آپارتمان، معنی ندارد شما همیشه چند متر مربع از اتاقتان با تخت اِشغال شود، هر وقت خواستید باز کنید و بخوابید، هر وقت هم خواستید جمع کنید و از اتاق وسیع لذت ببرید.
یک فروشنده دیگر نظر متفاوتی داشت. میگفت اگر آدم کاری ای باشی یک سوم عمرت را در حال خوابی، اگر هم کمی تنبل باشی نصف عمرت را، پس ارزش دارد هر چقدر خرج تخت خواب و خوشخوابت بکنی.
حواستان پرت نشود، حرف سر تخت خواب نیست، سر حساب و کتاب است.
رفیقی داشتم که مدیر جایی بود. دستور داده بود پول خفنی داده بودند و یک صندلی چرخدار خریده بودند برای پشت میزش. میگفت: من صبح تا شب پشت این میز هستم، اگر صندلی ام خوب نباشد کمر و زانوهایم از بین میرود. حرف کمر و زانو نیست، حرف صندلی گران هم نیست حرف حساب و کتاب است.
دخترم 3-4 ماهی دارد تا 5 سالگی. از کفش و جوراب خیلی خوشش نمی آید. منتظر فرصت است که از پا درشان بیاورد و راحت باشد. هر وقت میخواهیم با ماشینمان برویم جایی سوال پیچم میکند که از کجا میرویم و چقدر راه است. بعد از مدتی متوجه شدم میخواهد حساب کند ببیند ارزش دارد کفش و جورابش را دربیاورد و روی صندلی عقب راحت باشد یا بهتر است تحمل کند. حتی بچه های کوچک هم اهل حساب و کتاب هستند.
دسته دیگری که خیلی حساب و کتاب میکنند مستاجرها هستند. هر وقت میخواهند وسیلهای بخرند قبلش فکر جا و جابهجایی اش را میکنند. اگر بخواهند کاری برای در و دیوار خانه کنند، فکر مدتی که از قرارداد مانده میکنند، فکر میکنند که ارزشش را دارد یا نه.
در جاده هایی که از دل طبیعت میگذرد هم اگر به ماشینهایی که کنار جاده ایستاده اند، خوب نگاه کنیم، از مقدار وسایلی که پهن کرده اند میشود حدس زد چقدر قصد ماندن دارند. بعضی حتی زیر انداز هم نمی اندازند. همان سرپا دوری میزنند و هوایی میخورند و میروند. لابد حساب زمان و مسیر و کارهایشان را میکنند.
خوب همه مان اهل حساب و کتاب شدهایم این روزها. پیامبر ما هم اهل حساب و کتاب بود. روزی یکی از اصحاب آمدهبود پیامبر خدا را ببیند. دید روی حصیر خوابیده، متکای زیر سرش هم لیفهای خرما است. حصیر روی بدنش و لیفهای خرما روی صورتش جا انداختهبود.
با دستش صورت پیامبر را نوازش کرد و گفت:« پادشاه روم و ایران روی حریر و دیباج بخوابند و تو، رسول خدا، روی حصیر.»
پیامبر گفت:« من را به دنیا چه کار؟ سواری که از بیابان میگذرد، زیر سایه درختی مینشیند، سایه که رفت او هم میرود و درخت را تنها میگذارد. دنیا هم شبیه همان درخت است.»
خوب است این شبها حساب و کتابهایمان را از آن درخت فراتر ببریم. یادگاری نوشتن روی درخت دنیا به کار انسان که قصدش رسیدن به عقبی است، به نظر کاری بیثمر است.
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

