سر بر عرش یا بر فرش؟
به چند نفر از دوستان رسانهای گفته بودم که اگر موقعیتی جور شد آماده ام بروم سوریه. بعد از آن اعلام آمادگی که مال خیلی وقت پیش بود، چند روز پیش حرفش پیش آمد که خواهیم رفت. کار به آنجا کشید که کوله پشتی آماده کردم و کفش کتانی پوشیدم و یک شب را هم تا صبح خواب و بیدار گذراندم تا بالاخره خبر رسید برنامه منتفی شده است.
قبل از این رفتنِ نافرجام تماس گرفتم با چند نفر و خداحافظی کردم و از بعضی که تجربه یا مطالعهای داشتند سوالاتی پرسیدم. برخوردها مختلف و متفاوت بود. در بین عکس العملهای دوستان یکی برایم جالب بود. دوستی برایم آرزوی موفقیت کرد و مرا اشاره داد به حدیثی که فتنههای آخرالزمان بلاد شام را در برمی گیرد و چه میشود و چه میشود و در آخر اینکه وظیفه شیعیان در این وانفسا این است که مثل فرش خانه باشند یعنی هم در خانه بمانند و هم صدایی ازشان درنیاید. آخر سر هم حرفش را با این جمله تمام کرد که جهاد بر شیعیان فقط با حضور امام حاضر واجب است نه در غیبت او. حالا من که نمیرفتم جهاد به معنای نظامیاش ولی به فکر فرو رفتم که عجب تفکری در بین بعضی اهل مطالعه و فعالین جامعه وجود دارد. اینکه باید مثل فرش خانه باشی در ایام فتنه! و معنای این حرف این است که فتنه گر مثل کسی میشود که هر جا برود فرش قرمز زیر پایش پهن است. و با این حساب آنکه گفت حفظ نظام از اوجب واجبات است نه این حدیث را دیده بود و نه آنقدر فقیه که حکم درست را دربیاورد! چون نه تنها مثل فرش خانه نبود که تبدیل به عَلم مبارزه شد.
درگیریهای سوریه هر چند تمام عیار درگیری حق و باطل نیست ولی سواد سیاسی زیادی نمیخواهد فهم این مساله که هر کس آنجا دارد علیه دولت سوریه میجنگاند و میجنگد، نیابتا دارد با ایران میستیزد و اگر کسی دارد با ایران میستیزد پس ما باید تکلیفمان با او روشن باشد؛ میایستم جلویش یا فرش میشویم زیر پایش؟
فکر میکنم اگر زمان قاجار بود و جنگهای ایران و روسیه، باز هم ما باید در رکاب عباس میرزا میرفتیم به جنگ چه رسد به الان که مملکت اسم اسلامی دارد. و مگر مراجع همان زمان حکم جهاد ندادند.
اصلا تکلیف این همه شهیدی که به ندای امام خمینی و مراجع رفتند جبهه و جلوی متجاوز جنگیدند چه میشود؟ یعنی امام خمینی نمیدانست که جنگیدن کی واجب است و کی نیست؟
اگر روزی شیعیان زیر شمشیرهای بنیامیه و بنیعباس مجال هیچ تحرکی نداشتند و با کمترین انتسابی به اهل بیت سلاخی میشدند و در آن برهه وظیفه شان حفظ اصل جریان تشیع و بقا و ابقا آن بود، آیا حالا هم که سربلند و سرافراز و در وضعیت قدرتمند زندگی میکنند، همان وظایف را دارند؟
آیا همین نگاه نبود که امام حسین را یکه و تنها گذاشت در بیابان کربلا؟ آیا همان زمان هم شیعیان کوفه برای فرار از فتنه فرش خانه نشدند؟ و آیا بعد از آن پشیمان نشدند؟
وظیفه امروز ما خزیدن در پستوخانه و چشم بستن نیست. امروز ما با توجه به امکانات و قدرتی که داریم در برابر امام غایب از نظرمان وظیفهای داریم که باید جوابگو باشیم.
حرف فقط سر سوریه نیست. حرف سر نگاه ماست به جهاد. برعکس آنچه تصور میشود، جهاد و احساس نزدیک بودن مرگ در جریان زندگی بیش از آنکه باعث تباهی زندگی شود باعث سرزندگی میشود. شاهد مدعا هم مسلمانان صدر اسلام هستند. اصلا چرا دور برویم، سرزندگی رزمندگان در جبهههای خودمان را هنوز خیلی ها به یاد دارند و مثال میزنند، حتی اگر کسی با بچههای حزب الله لبنان دمخور بوده باشد این سرزندگی را آنجا هم دیده است. پس زنده باد سرزندگی و سَری که روی به آسمان و عرش است نه بر خاک و فرش.
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

