خانه هم خانههای قدیم
هنوز بیشتر ما خاطراتی از خانههای روستایی و شهرستانی در ذهنمان داریم. خاطره هایی که با نشاط و انرژی زندگی عجین است. یادمان میآید بازیها و دویدنها و خندهها و گریه هایمان را در این خانه ها. با اینکه وضع مالی عموم مردم خوب نبود ولی به مساله خانه رسیدگی میشد. فضاسازیها در خانه کاملا مبتنی بر باورهای فرهنگی وجود داشت و تقسیم بندیها همه بر منطق جهان بینی مان منطبق بود.
هنوز یادم هست که جای خوابمان در این خانهها مشخص نبود. بر اساس فصلهای سال و تعداد مهمانها جای خواب تعیین میشد؛ گاهی روی پشت بام، گاهی داخل پشه بند در حیاط، گاهی زیر کرسی و گاهی در پذیرایی. به هرحال خانههای قدیم هرچند اندرونی و بیرونی داشت و گاهی حتی مهمان خانه، ولی جای خواب مشخص نداشت چون خوابیدن اصالت نداشت. خانه محل زندگی بود و خوابیدن بخش کوچکی از آن زندگی.
امروز اما خانههای شهرهای بزرگ بیشتر مبتنی بر استراحت و خوابیدن طراحی میشوند چون اصلا زندگی مان طوری شده که در خانه فقط میخوابیم. امروز حتی اگر خانه 40 متری باشد، یک اتاق خواب خواهد داشت. چون همه از خانه بیرون میروند و فقط وقتی میخواهند استراحت کنند و بخوابند به آن برمی گردند. دیگر آشپزخانهها جایی محفوظ و امن نیست، جزیی از پذیرایی شده و بخشی از جریان چشم و هم چشمی زندگی مدرن.
قبلا اگر روزهای متمادی در خانه میماندی احساس ناخوشایند پیدا نمی کردی اما حالا در آپارتمانهای قفس مانند، نفسمان زود بند میآید. در روزهای تعطیل نمی شود مدت طولانی در خانههای امروز ماند، مگر اینکه بنشینی جلوی تلویزیون این شیطان یک چشم زندگی امروزی.
سبک زندگی مان که در گذشته (با تمام مشکلاتش) معطوف به زندگی و نشاط بود، امروز معطوف است به فرار از زندگی و استراحت و افسردگی.
قصد غر زدن بی مورد ندارم ولی عدم توجه به معماری خانهها نقشی جدی در تغییر سبک زندگی و ذائقه روزمره مان پیدا کرده است. محدودیتهای جغرافیایی و مالی هم البته قابل درک است ولی آیا هیچ راهی غیر از ساده ترین و دم دست ترین راه وجود ندارد؟
چرا خانههای قدیمی محل آرامش و زندگی بود و آپارتمانهای امروزی آبستن مشکلات خانواده ها؟ این سوال را البته خیلیها باید جواب بدهند و یک بخش از این خیلیها حتما معماران هستند، معمارانی که دغدغههای سبک زندگی و فرهنگ دارند.
دیگر خبری از گپ و گفتهای صمیمانه نیست. خانهها مجموعه جزایری شده اند که هر کسی در جزیره تنهایی خویش آرام گرفته و به دیگری کاری ندارد.
بچههای ما امروز حوض و باغچه را نمی شناسند، پدر و مادر همیشه جلوی چشمشان هستند. هیچ کس خلوت مخصوص خودش را ندارد و لاجرم آن را در فضاهای مجازی جستجو میکنند. در آپارتمانهای جدید مبلها و تخت خواب و وسایل و تلویزیون هر کدام جایگاه مشخصی دارند اما جای خودمان معلوم نیست. جای تنفس روحمان تعیین نشده.
در این آپارتمانهای قفس مانندِ بی روح چیزهای ارزشمندی را از دست داده ایم. تنها شده ایم و زندگی هایمان بی کیفیت شده. این معضلات سهمی در معماری دارد که باید این سهم را کم و ناچیز کرد تا دیگر نشویم: خانه هم خانههای قدیم!
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

