چ مثل چمران، ح مثل حاتمیکیا
یکم: بعد از دیدن فیلم «چ»، آن قسمت از بلیط سینما که مربوط به آراء مردمی بود را کَندم و توی صفی که ایستاده بودند برای رای دادن ایستادم. بی آنکه فکر کنم انداختم در قسمت «خیلی پسندیدم». یکی دیگر از تماشاگرها نگاهم کرد و با لحنی استفهامی گفت: واقعا خیلی پسندیدی؟ به فکر فرو رفتم، من فیلم را خیلی پسندیده بودم؟ یعنی مثلا این فیلم حاتمیکیا خیلی خوب بود یا آژانس شیشهای؟ آیا فیلم هیچ اشکالی نداشت؟ نه، یادم بود که در طول دیدن فیلم به اشکالات و اشتباهاتی هم توجه کردم ولی آنچه وادارم کرد بالاترین رای را به فیلم بدهم خود فیلم نبود، حاتمیکیا بود و بازگشتش. نه اینکه بخواهم بگویم به رنگ ارغوان و گزارش یک جشن و دعوت فیلمهای بدی بودند، اما حاتمیکیا به فضایی برگشت که در آن یک ابرقدرت بود نه یک آدم معمولی و متوسط. من به این بازگشت رای دادم و اگر رایهای من و امثال من حجتی باشد برای «عمو ابراهیم» که در همین راه بماند، با قوت و قدرت، بگذار رای من بالاترین رای باشد.
دوم: همیشه همین است، هر کس بزرگتر باشد متواضعتر میشود. و تواضع فقط یک ژست برای رسانهها نیست، تواضع یک رفتار بیرونی نسیت، از درون میجوشد و این جوشش فقط وقتی به وجود میآید که آدمی در بزرگی و بزرگ منشی به کمال و بلوغ رسیده باشد. چمران هر چه بزرگتر شد، متواضعتر هم شد. چ البته در نشان دادن این تواضع نتوانست نمره 20 بگیرد اما حاتمیکیا با تقدیم این فیلم به «شیار 143» بزرگی و تواضع خودش را نشان داد. با اینکه حاتمیکیا ظاهرا از فیلمی که میتواند رقیب فیلمش باشد تمجید کرد، اما کیست که نداند حاتمیکیا تمجیدش از یک فضا و اتمسفر بوده، فضا و اتمسفری که خودش در خلق آن در عالم سینمای بومیمان نقش موثر داشته و کیست که در ذهنش بر بزرگی و عظمت حاتمیکیا افزوده نشده باشد. کاش همه کسانی که در مسیر زندگی در حوزهای (مثلا هنر) به توفیقاتی دست پیدا میکنند، مثال درخت پرثمر بشوند و متواضع. مثل عمو ابراهیم، مثل استاد فرشچیان. حالا اگر شیار 143 به توفیقی دست پیدا کند، هر ذهن آگاهی میداند که عمو ابراهیم در این توفیق نقش اساسی داشته است. کاش همه نخبگان نقششان را در تولی و تبری (در هر زمینهای که در آن نخبه هستند) به خوبی و به موقع ایفا کنند.
سوم: گفتند حاتمیکیا سر حرفش مانده و فیلم جنگ نساخته، ماجرای کردستان و پاوه که در جنگ اتفاق نیفتاد! هر کس روح آثار حاتمیکیا را دریافته باشد خواهد دانست که او هر کاری در حوزه «جهاد» انجام دهد، در واقع کار همان کاری را انجام داده که باید.
و چمران روح جهاد بود. وقتی درس میخواند، وقتی معترض و انقلابی بود، وقتی رفت لبنان و چریک شد، وقتی آمد ایران و وزیر شد و وقتی اسلحه دست گرفت و رزمنده شد. هر چند جفاست که بگوییم «چ» یعنی چمران، ولی فکر میکنم عمو ابراهیم دِینش را به چمران، این روح جهاد ادا کرد.
آخر: حالا حاتمیکیا سر خط است. با نشاطتر و سرحالتر از چند صباح قبل. او باید بداند (که حتما میداند) باارزشترین جوایزش را از مردم گرفته است و باید یادش بیاید (که حتما میآید) که مردم این جایزهها را به کدام آثارش دادند. عمو ابراهیم نباید فراموش کند که او در وهله اول با هیچ مسوولی طرف حساب نیست، و اگر از خدا که صاحب همه حساب و کتابهاست بگذریم، سر و کار و حساب او با مردم است. پس عمو ابراهیم مردم را دریاب.
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

