مصلحت، دروغ و دیگر هیچ!
رفته بودیم مسافرت. ماشینمان در پیچ و خم جاده جلو میرفت و حواسم حسابی پیش رادیو بود و اخبار و گویندهاش. همین موقع هم دخترم از صندلی عقب طلب خوراکی میکرد. باید بسته را باز میکردم و خوراکی را میدادم بخورد. گوینده داشت خبری میداد از مسوولی که از خبرش خبر داشتم. خبر آنطور که باید و شاید درست نبود. گوینده هم اشتباهات معمولی جملهسازی را اضافه کرد و در مجموع چیز خوبی نشندیم. در این بین خوراکی را باز کردم و محتویاتش را دادم به دخترم. بعد هم بستهبندی پلاستیکیاش را از پنجره ماشین انداختم بیرون. دخترم که پشت سرم سر و صدای زیادی به پا کرده بود، سکوت کرد. کمی بعد به مادرش گفت: مامان! بالا آشغالش را انداخت بیرون!
همه کلمات را با تعجب و کشیده ادا کرد. معلوم بود ازم انتتظار نداشت. همسر گرامی هم چند ثانیه به من نگاه کرد و بعد به دخترمان و این نگاه رفت و آمد و لابد در این مدت فکر میکرد چه باید به او بگوید که هم بیرون ریختن آشغال از پنجره ماشین همچنان کار بدی باشد و هم اعتبار من پابرجا بماند. گفت: چیزه دخترم... میدونی ماشین که سرعت داره باد کنار پنجره درست میشه ... بعد باد پلاستیک خوراکی را از دست بابا کشید برد بیرون.
نفسی بیرون داد از دروغ مصلحتیای که به خاطر حفظ احترام من گفته بود و از آیینه میدیدم دخترم هنوز در بهت است و تردید دارد این توجیه را قبول کند یا نه. یاد اخبار گو افتادم. و حواسم پیش ناراستی خبر او از مسوولی رفت که از خبرش خبر داشتم.
نتوانستم در این حرکت مصلحت اندیشانه مشارکت کنم. گفتم: نه مامان. باد پلاستیک را از دستم نکشید. بعد از آیینه به دخترم نگاه کردم و ادامه دادم: ببخشید باباجان! حواسم به رادیو بود، اشتباه کردم انداختمش بیرون. باید بیشتر حواسم را جمع کنم که این کار را تکرار نکنم. یخ بهت چهره دخترم شکست و کم کم طبیعی شد، طبیعی.
دیگر با مفهوم اشتباه آشنا شده و میتواند درک کند که پدرش به مثابه یک انسان امکان دارد اشتباه کند. همه آدمها میتوانند اشتباه کنند حتی اگر بزرگتر یا رییس تر یا مسوولتر باشند. لازم نیست وقت اشتباه آسمان ریسمان کنند و خودشان را از ظاهر آن خظا برهانند. کافی است صادق باشند و مسوولیت پذیر.
حالا دخترم فکر میکند بیرون انداختن زباله از ماشین هنوز کار بدی است و پدرش هر چند این اشتباه را کرده اما با خودش و او صادق بوده و پشیمان است. و من امیدوارم این رویه را ادامه بدهیم تا او بیش و پیش از آنکه دروغ گفتن را بیاموزد، مسوولیت پذیر بودن را یاد بگیرد.
امروز ما همه جایی کار میکنیم و شاید زیردست و بالادستی داریم. بیشتر مواقع در گزارشهایی که از زیردست و بالادست میبینیم همه چیز مرتب است، مرتب تر از واقعیت! من اما به شخصه رییس و مسوولی را میپسندم که شاید گاهی خطا و اشتباه کند ولی هیچ وقت سراغ دروغ و دغل نمیرود. و آیا ما خودمان این چنینیم؟
مهدی قزلی's Blog
- مهدی قزلی's profile
- 10 followers

