ماهور’s
Comments
(group member since Jun 07, 2008)
Showing 1-20 of 96
من ميبينم من ميبينم،
و سرانگشتم را كه به تاراج ميبريد
با پلكم مينويسم
با مژههايم نقاشي ميكنم
با تكان سرم سرودي ميسازم
پلنگي آرام بودم
پسرانم را خوردهايد
با چرمينهاي از پوستشان برابر من راه ميرويد
چمداني پرم كه تحمل هيچ قفلي را ندارم
شيپوري از ياد رفتهام كه همهمهاي شنيدم
و از هيجان نبرد بر خود ميلرزم
شمس لنگرودی
تير 1388
رنگي كنار شببي حرف مرده است
مرغي سياه آمده از راه هاي دور
مي خواند از بلندي بام شب شكست
سرمست فتح آمده از راه
اين مرغ غم پرست
در اين
شكست رنگ
از هم گسسته رشته ي هر آهنگ
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك
مرغ سياه آمده از راههاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست
چون سنگ ‚ بي تكان
لغزانده چشم را
بر شكل هاي در هم پندارش
خوابي شگفت مي دهد
آزارش
گلهاي رنگ سرزده از خاك هاي شب
در جاده اي عطر
پاي نسيم مانده ز رفتار
هر دم پي فريبي اين مرغ غم پرست
نقشي كشد به ياري منقار
بندي گسسته است
خوابي شكسته است
روياي سرزمين
افسانه شكفتن گلهاي رنگ را
از ياد برده است
بي حرف
بايد از خم اين ره عبور كرد
رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است
روحش شاد
ممنون آرزوی عزیزو امان از دست این شعرا
در صدد شدم من هم (با اینکه شاعر نیستم) آستین بالا بزنم و جوابی بنویسم
;)
چهارده فورﻳة المبارك!
روز شهادت! كشيش ولنتاين
دو تا جوونِ جَو زده تو كافه
سفارش قهوه ميدن با سان شاين
پسره ميپرسه خوبه حالت گُلم؟
I am fineطرف مي گه فدات بشم !
يه توله خرس هديه مي ده به بانو
mine?جيغ ميزنه: چه نازه واقعا"
يه كارت پستال كه با خط ميخي
From your valentineنوشته روش: !
خلاصه بلغور ميكن انگليش
مثل يه طوطي كه مقابل آين...
( جا نشد اونجا "هاي" غير جيمي!
امون از اين قافيه لحيمي )
هست عزيزم اين سوسول بازيا
مخصوص اون آب و هواي آلپاين
مرد اونه كه كار بكنه روز و شب
عرق بريزه پاي داس و كمباين
نه اينكه رختخوابشو تو چت روم
بندازه و هميشه باشه آن لاين
يا كه خلاف بشه خدا نكرده
بره تو خط مسكرات و شامپاين
مي خواي ببيني عشق واقعي رو؟
بشين پاي فيلم ز كرخه تا راين!
با تشکر از خانم سحر که شعر را بدون نام شاعر برای من ارسال کرد
سلام آقا محمد با ارادت
و عرض احترام از روي عادت
به رسم خوب ايام رفاقت
نوشتم نامه تا گيرم سراغت
گمانم برده اي مارا زيادت
منم کـبـلا مرادو از ولايت
چـه ايام خوشي با هم سپرديم
چه بحث و گفتگو هايي که کرديم
حـدودا دوم خـرداد بودا
دل مردم ز غـم آزاد بودا
مثه برق و مثه طوفان گذشتا
به يادت هسته که هفتاد و هشتا
کجايي مشتي اينجا جات خاليست
بدون تو ، تو ده صلح و صفا نيست
به اين شدت که نه اما خدايي
محمد خـاتـمي الآن کجايي
همه اينجا سلامي مي رسانند
اگر چه اکثرن چنديست خوابند
* * * * * *
ولي شکر خـدا اين کدخـدائه
مي گن قلبش طلاست دستش شفائه
اصن دست روي هر چيزي که ميزاره
طلا ميشه سه سوت رد خور نداره
خـدا مرگم بده کـافر شدم باز
چرا اينگونه شد اين نامه آغاز
به قول شاعر رنـد نـظـر باز
بدون نام او کي نامـه شد باز
به نـام حضرت بـاري تـعالـي
بدين صورت شروع شد نامـه حالا
* * * * * *
محمد خـاتـمي حـالـت چطوره
بگـو دانم که احـوالـت چطوره
هنوز کِـيفت به کوک شاد جـونت
هنوز سـبـزسـرت، سـرخ زبـونت
دماغت چاق اوضات خوب سيد
هنوز جنس عبات مرغـوب سيد
هنوزم بي جهت مي خندي يا نـه
به نافـت گفتمان مي بندي يا نـه
هنـوزم طـالـب اصـلاح هستي
به قـول کدخـدا گمـراه هستي
* * * * * *
اگر از حـال ماهاهم بخواهي
سـلامت شادمـاني روبـراهي
تمـام مـردم ده خـوبِ خـوبنـد
زنان مثل قـديم در رفت و روب اند
و مـردان مثل سابق گـرم کارند
نـه معتادند و نـه ديگر خمارند
جـووناي ده پاييـن و بـالا
هـمه دنبال تحصيلن به مـولا
نـه مـاهـواره نـه الافي نـه هيـزي
نـه کوکائين نـه شيشه ، نـه مريضي
* * * * * *
از اون روزي که رفتي از ده مـا
از اين روشد به اون روکل اوضاع
خـلاصه از جـلو از پـشت ، بـالا
بـه مـا خـوب مي رسن الحـمدلله
کريم اوقلي که گاوش شير مي داد
هـمون که پـول آبـو ديـر مي داد
درست شـد وام تعميـرات خـونش
جـوادم زن گرفته ، نـوش جـونش
خـودت ديدي که ده چي بود چي شد
زن ِاوسـا غـلامم سـاکـشنـي شـد
ميگن جـراحي کرد هفتـاد ونه بار
حـالا بـايد ببينيش ، روم بـه ديـوار
پس از يک دوره فعل و انفعالات
هـزار الله ُ اکـبـر از کـمـالات
تـمام گـاوهـا بـزغـالـه ها خـوب
عموها عمه ها و خـالـه ها خـوب
مـراتع سبز ، شـالي هـا به سـامـان
هـوا عـالي بـهـاري نـاز ، مـامـان
همه خوشحال و شاديم و غمي نيست
دِگـر بحث حضـور خـاتـمي چيست
* * * * * *
مي گم راستي رضاتون چـون سـيد
هنـوزم درسـاشـو مي خـونه سـيد
مي خواست دکتـر بشه از اون قـديـما
تهش شـد ؟ ، يـا کـه زائيد زير درسـا
نـوشتـي تـوي اون دستـخـط پيشـي
مي خواد دکتـر بـشه گفتي نمي شـي
يـه دانـشـگـاه زده آکـسـفـورد ايـنجـا
کـه مـدرک مي ده مـفـتـي ده تـا ده تـا
بـه زيـرک هـا بـه دانشجـوي بـاهـوش
مگـه کـردان نيـومـد خـب اونـم روش
* * * * * *
رفيـقت بـود کـه يـک ذره تپـل بـود
مشـاور بـود،اگرچـه عقـل کـُل بـود
دمـاغـش چـاقِ فـول گـيـگـا بايتـش
هنوزم چيـز مي نـويسه تـوي سايتـش
فـرامـرز بـچـه مـَش اصـغـر آقــا
واسش کامنت مي زاره روزي صـدتا
آخـه پـهنـاي بـاند مـا کـلـفـتـه
وزيـر ارتـبـاطـات ايـنـو گـفـتـه
اصـولن قـطـر پـارتـي مثـل بـانـده
ايـنو بـي بـي تـوي روزنامـه خـوانده
خـدا قـوت بگـو بـه ايـن ريـيـسـا
چـه حـالـي داد بـه ايـن وبلاگ نويسا
پـروکـسي و مـروکـسي مـا نـداريم
صـدا داريـم ولـي سـيـمـا نـداريم
* * * * * *
هـمـه چـي ايـن ورا آزاد و مـفـتـه
ايـنو بـي بـي تـوي اخبـار شنـفـتـه
رسـيـور ايـن طـرفـهـا هـم هـلالـه
عـربـست ايـنوري سـمت شـمـالـه
مـي گـن ارزونـيه بـي سابقست اين
انيـشتينه خـدايـا ، نـابـغـست ايـن
بـدنـيـا رنـگ نـو پـاشـيـد ايـشـان
بـه جبـر قـافيـه ، ايـشـان ، ايـشـان
اصـلـن دنيـابـه يکـهـوزيـرو روشـد
شـنيـدي بـوش چـطـور بـي آبـرو شـد
شنيـدي کـه روابـط گشته عـالـي
نمونـش بورکينـافـاسـو سـومالـي
شنيـدي چـيـزي از طـرحـاي تـازه
شنيـدي شـب نـخـوابـيـده درازه
جـلـو قـاچـاقِ خشخاش گـرفتـن
شـنيـدي کـل اوبـاش ُ گـرفتـن
خـدا خـيـرش بـده مـاکـه رضاييم
نبـاشـه دسته جمعـي کـلـه پـائيـم
* * * * * *
ز وضع قـوت ، گـرخـواهي بـدانـي
پـُريم تـا خـرخـره ، از شـادمـانـي
اگر يـک دو نفـر هم شـِکـوه دارنـد
از آن مـزدورهـاي جيـره خـوارنــد
مـلالـي نـيست ايـنـجـا طـبـق آمـار
بـجـز دوري تـو آنـهـم نـه بـسـيـار
سر سـفـره که هم نـان هست هم نفـت
به ما چه کي اومد کي بـود ، کي رفـت
بـرنـج و نـان و گنـدم هـسـت کـافـي
مـي گن راستـي تو هـم با قـالـيـبـافـي
* * * * * *
بـبـيـنـم تـوي دوري از ريـاسـت
خـبـرهـايي شنيـدي از سيـاسـت
شنيـدي گنـجـي رو آزاد کـردن
بـه شـدت مردم و ارشاد کـردن
شنيـدي تـوي دانشـگاه زنـجـان
شنيـدي چيـزي ازاِلـهـام و رادان
شنيـدي بـُرج مـيـلاد و فـروخـتـن
شنيـدي مي شه چندتايي گـرفت، زن
شنيـدي هـِي وزيـر مـيـاد و مي ره
دِمـوکـراسـي هـميـنـه نـاگـزيـره
خـُلاصـه وضـع مـا کـه بـي مثـالـه
گـراني چيسـت ،تـورم ، نـه محـالـه
بـرنـج آنجـا کيلويـي خـون بـابـاس
بـرو سِـيـِد ايـنـم از اون جـوابـاس
بـرنـج اينجـا نهايـت صـدتـومـان است
مـرامـي بـهتـريـن جـاي جـهـان است
خيـار و سيـب زميني مفـتِ مفـت است
هـمـانـطـوري کـه در آمـارگفت است
تـورم يـک دو درصـد رشـد کـرده
گـرانـي سـوي مـردم پشـت کـرده
تـمـام شـد فـرصت بـنـده وليـکـن
حکـايـت همچـنـان بـاقيست عـمرن
خـلاصـه مي کـنـم اي خـاتـمي جـان
ببين من چه خوشم ، هِـي جانمي جـان
همه خـوشحـال و شـاديم و غمي نيست
نـيـازي بـه حـضـور خـاتـمي نيست
بـه جـان تـو خـوشيـم بسـيـار سـِيـد
تـو مي خـواي بيـاي چـي کـار سـِيـد
برو هـر جـا که حـال کـردي سفر کـن
اصـولـن فـکـر دِه ، از سـر بـدر کـن
بـرو ايـتـالـيـا ، قـسـطـنـطـنـيـه
ولايـت رو دودر کـن کـي بـه کيـه
فـقـط رفتـي اگـر از ايـن بـيـابـان
سـلامم را رسـان لطـفـن بـه بـاران
شـکوفـه هـم اگـر ديـدي چـه بـهـتـر
نشـد ، دريـا ، سـحـر ، سـارا ،صنـوبـر
فـقـط رفتـي اگـر از ايـن بـيـابـان
سـلامم را رسـان لطـفـن بـه بـاران
در آخــر ايـن تـو و ايـن وضـع ايـران
حـالا مي خـواي بيا مي خـواي بپيـچـان
شـاعـر : نيـمـا دهقـانـي
منصور مقدم:
گذشت پائیز آمــد فصل سرما
سر آغازش شب زیبـــای یلدا
چه شبهای درازی دارد این فصل
یقین زلف سیاه گسیـــوی یلدا
در این فصل زمستان یکدلی به
محبت دوستی سیمـــــای یلدا
شب یلـــــدا عجب نیکو فتاده
به ماه دی که آید بوبـی یلدا
در ایام گذشته کـــرسی عشق
بپا بـــــود از شب والای یلدا
به روی کرسی و سینی فراوان
عیان بود از صفا صد خوی یلدا
لحاف و منقل و آتش بــه خانه
نشسته دور هــم همسوی یلدا
زبرف و داستان راه مـــــانده
سخنها رفتــــه از سرمای یلدا
زسـنجد آش کــشک و قــصه گفتن
بسی دریــــای قصه پای یلدا
ز نو رسمی بپا از بهــــر فردا
صفا و خرمــــــی فردای یلدا
مبارک باد فصل بــرف وباران
به یمن نعمت دیمــــای یلدا
مقدم شکـــر ایزد کن به عالم
ز حاصل پر ثمـــر دارای یلدا
حافظ:
صحبت حکام، ظلمت شب يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد
سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را
اوحدی:
شب هجرانت ای دلبر، شب يلدا است پنداری
رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداری
خاقانی:
تو جان لطيفی و جهان جسم کثيف
تو شمع فروزنده و گيتی شب يلدا
عنصری:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا
منوچهری:
نور رايش تيرهشب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب يلدا کند
مسعود سعد:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا
ناصرخسرو:
او بر دوشنبه و تو بر آدينه
تو ليل قدر داری و او يلدا
امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زانکه به مهرت بود تقرب مومن
زانکه به کينت بود تفاخر ترسا
سنائی غزنوی:
به صاحبدولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا
سيف افرنگی:
سخنم بلندنام از سخن تو گشت و شايد
که درازنامی از نام مسيح يافت يلدا
شب یلداتون مبارک
احمد جان خیلی دلت پره(;
زیاد سخت نگیر
مجله مرحوم گل آقا رو که باز میکردم
پر بود از همین سبک اشعار
طرف دار زیاد داشت
مخالف هم داشت
طرف دارها شاد بودن
مخالف ها عصبانی
امیدوارم شما هم همیشه شاد باشید
