(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“در این لحظه بود که مرد آنچه "حماقت شکست ناپذیر" مینامید دوباره به سراغش آمد و گرچه خود کاملا به آن آگاه بود ، گرچه عادت داشت که همیشه ببیند که هرچه به آن دست میزند ویران میشود ، ولی این بود که بود ، کاری نمیشد کرد . چیزی در او بود که نمیخواست دست بردارد و تسلیم شود ، و همیشه به همه ی دام های امید می افتاد . در ته دل به سعادتی ممکن اعتقاد داشت که در عمق زندگی پنهان است و ناگهان سر برمی آورد تا در دم غروب همه جا را روشن کند . نوعی حماقت مقدس در او بود .”

رومن گاری , پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

0 likes
All Members Who Liked This Quote

None yet!


This Quote Is From

پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند پرندگان می‌روند در پرو می‌میرند by Romain Gary
1,615 ratings, average rating, 220 reviews

Browse By Tag