خارخاسک هفت دنده > خارخاسک's Quotes

Showing 1-4 of 4
sort by

  • #1
    الیاس علوی
    “نمی‌توان به لبخندی قانع بود
    نمی‌شود موهایت را دید
    و به باد حسودی نکرد
    گونه‌هایت را دید
    و به گناه نیاندیشید
    و نمی‌شود به تو رسید
    که پاهایت نوجوانند
    و دیوارهایت بلند...

    «من گرگ خیالبافی هستم»”
    الیاس علوی

  • #2
    الیاس علوی
    “لحظاتی هست استخوانهای اشیا می پوسد
    و فرسودگی از در و دیوار میبارد
    لحظاتی هست نه آواز گنجشک فروردین
    نه صدای صمیمی از آن طرف سیم
    و نه نگاه مادر در قاب قانعت نمیکند
    زندگی قانعت نمیکند
    و تو به اندکی مرگ احتیاج داری”
    الیاس علوی

  • #3
    الیاس علوی
    “دستانت را گرفتند
    و دهانت را خرد كردند
    به همین سادگی تمام شدی

    از من نخواه در مرگ تو غزل بنويسم
    كلماتم را بشويم
    آنطور كه خون لبهايت را شستند
    و خون لبهايت بند نمي آمد

    تو را شهيد نمي خوانم
    تو كشته ي تاريكي هستي
    كشته ي تاريكي
    اين شعر نيست
    چشمان كوچك توست
    كه در تاريكي ترسيده است
    در تنهايي
    گريه كرده
    اعتراف كرده است

    نمي‌خواهم از تو فرشته‌اي بسازم با بالهاي نامرئي
    تو نيز بي وفا بودي
    بی پروا می خندیدی
    گاهي دروغ مي گفتي
    تو فرشته نبودي
    اما آنكه سينه ات را سوخته به بهشت می رود
    با حوریان شیرین هماغوشی می کند
    با بزرگان محشور می شود
    تو بزرگ نبودي
    مال همين پائين شهر بودي

    اين شعر نيست
    خون دهان توست كه بند نمي آيد”
    الیاس علوی

  • #4
    الیاس علوی
    “از بهار تقویم می ماند
    از من استخوانهایی که روزی تو را دوست داشتند”
    الیاس علوی / Elyas Alavi



Rss