Violet > Violet's Quotes

Showing 1-12 of 12
sort by

  • #1
    منصور ضابطیان
    “بی هدف "رفتن" گاهی خطرناک تر از بی هدف "ماندن" است. اگر بی هدف بمانی دست کم پلی را پشت سر خراب نکرده ای.
    "اینجا نبودن" دلیل کافی برای تغییر مسیر زندگی نیست”
    منصور ضابطیان, استامبولی

  • #2
    منصور ضابطیان
    “مه اینها به کنار، وقتی بیشتر از همیشه متعجب می شوم که در سوپرمارکت می بینم روی یک بسته وکیوم شده کالباس نوشته شده
    Hindi
    یا همان هندی خودمان. کلمه را توی گوگل ترنسلیت پیدا می کنم که یعنی بوقلمون! این در حالی ست که در بسیاری از زبان های دنیا به بوقلمون می گویند ترکی
    Turkey
    اما واقعا حسابی گیج می شوم وقتی چند روز بعد توی باغ وحش استانبول می بینم کنار قفس آفتاب پرست ها نوشته اند بوقلمون!”
    منصور ضابطیان, استامبولی

  • #3
    John Steinbeck
    “This pearl has become my soul...
    If I give it up, I shall lose my soul.”
    John Steinbeck, The Pearl

  • #4
    رضا براهنی
    “توی شهرستان مثل تهران نیست. توی شهرستان آدم کتاب می خواند. چون یا باید تریاک بکشد، یا باید عرق بخورد، یا باید قمار بازی کند یا باید بیفتد دنبال زنها. و همه اینها پول می خواهد. می ماند فقط کتاب خواندن. من هم کتاب می خواندم”
    رضا براهنی, چاه به چاه

  • #5
    رضا براهنی
    “آدم گاهی در بدترین جاها، بهترین آدمها را می بیند”
    رضا براهنی, چاه به چاه

  • #6
    رضا براهنی
    “آره جانم، تهرانی اصیل یک چیز دیگر است. به دلیل اینکه گیر آوردن تهرانی اصیل از محالات است. صد سال پیش تهران دویست هزار نفر هم جمعیت نداشت. الان سه چهار میلیون نفر جمعیت دارد. دویست هزار نفر که نمی توانند در عرض صد سال سه چهار میلیون نوه نتیجه داشته باشند. همه از یک جایی آمدند چپیدند تو تهران.”
    رضا براهنی

  • #7
    هوشنگ گلشیری
    “مرد دیگر، آدم ها می‌میرند، سکته می‌کنند یا زیر ماشین می‌روند، گاهی حتی کسی عمدا از بالای صخره‌ای پرتشان می‌کند پایین. این ها، البته مهم است، ولی مهم‌تر همان نبودن آنهاست، این که آدم بیدار شود و ببیند که نیستش، کنار تو خالی است. بعد دیگر جای خالیشان می‌ماند، روی بالش، حتی روی صندلی که آدم بعد مردنشان خریده است. آن وقت است که آدم حسابی گریه‌اش می‌گیرد، بیشتر برای خودش که چرا باید این چیزها را تحمل کند.”
    Houshang Golshiri, آینه‌های دردار

  • #8
    هوشنگ گلشیری
    “بله، گریه کردم، اما حالا می فهمم که به خاطر نامه ها نبوده. شاید بر مرگ کودکی خودم گریه می کردم و آن نامه ها بخشی از کودکی من بوده”
    Houshang Golshiri, آینه‌های دردار

  • #9
    هوشنگ گلشیری
    “باید قول بدهی مرا، یا لااقل زندگی این سالهای مرا، مضمون داستانهایت نکنی.
    گفت: من همین حالا آنقدر کار نیمه تمام دارم که تا آخر عمر به هیچ مضمون تازه ای احتیاج ندارم.
    صدای خنده اش را شنید، آن دانه دانه بلورهای غلتان نبود که گاهی در وصف خنده زنانه اش نوشته بود. بالاخره شنید: من مضمون تازه نیستم.”
    Houshang Golshiri, آینه‌های دردار

  • #10
    José Mauro de Vasconcelos
    “توتوکا، بچه ها هم بازنشسته اند؟
    منظور؟
    دایی ادموندو هیچ کاری نمی کند و پول می گیرد. کار نمی کند اما شهرداری ماه به ماه به او حقوق می دهد.
    خوب، منظور؟
    بچه ها هم می خورند و می خوابند و از پدر و مادرشان پول می گیرند”
    Jose Mauro de Vasconcelos, Mi Planta De Naranja Lima

  • #11
    Zülfü Livaneli
    “دوباره به پیرمردی که آرام و راحت روی تخت خوابیده نگاه می کنم و می گویم: خدایا، کاش بشر فناناپذیر بود و تو می تونستی تا ابد حافظ او باشی. کاش انسان ها با خاک آمیخته نمی شدند و همراه با مرگ در زندگی جدیدی بیدار می شدند. کاش روح ها از بدن های مرده بیرون بیایند و به گردش در دنیا ادامه دهند. بدها تاوان بدهند و خوب ها پاداش بگیرند. چقدر همه چیز بهتر می شد. آن وقت شاید تمام آدم هایی که در عکس دیدم حالا در این اتاق می بودند. آن وقت معروف ترین زن دنیا، هلن تروایی مدرن، جوان و همیشه جوان و بلوند حالا کنار الیا نشسته بود؛ مثل روزهای گذشته”
    Zülfü Livaneli, Elia ile Yolculuk

  • #12
    Zülfü Livaneli
    “یک "حال" وجود دارد، یک "آینده" و یک "تاریخ". در واقع، تاریخ صندوقی است که ظرفیت آن پر شده است. کلئوپاترا در زمان خود به اهرام، که هزاران سال قبل از او ساخته شده بودند، با حیرت نگاه می کند و ما کلئوپاترایی را که به زمان ما نزدیک تر است به دوران اهرام هل می دهیم. از نظر ما ملکه به سرعت از عصر خود به عقب تر سقوط می کند و به اهرام می چسبد. زمان خم می شود، کج می شود و وقایع به هم نزدیک تر و نزدیک تر می شوند. زمان مسطح می شود؛ همه چیز روی هم سوار می شود. میمون و بالن، زیگورات و ماشین ظرفشویی، دربازکن و ... و کلئوپاترا در مقابل اهرام. هر آن ممکن است که از بهشت رانده شویم و درست زمانی که رانده شدیم به تاریخ بپیوندیم.”
    Zülfü Livaneli, Elia ile Yolculuk



Rss
All Quotes



Tags From Violet’s Quotes