Parham > Parham's Quotes

Showing 1-30 of 133
« previous 1 3 4 5
sort by

  • #1
    Franz Kafka
    “I write differently from what I speak, I speak differently from what I think, I think differently from the way I ought to think, and so it all proceeds into deepest darkness.”
    Franz Kafka

  • #2
    Anaïs Nin
    “You cannot save people. You can only love them.”
    Anaïs Nin

  • #3
    Haruki Murakami
    “درک این که هیچ قلبی صرفا به واسطه
    هماهنگی با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلب ها را عمیقا پیوند می دهد. پیوند درد با درد، شکنندگی با شکنندگی. تا صدای ضجه بلند نشود، سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود، عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعه ای بزرگ گذر نکنی، رضا و رضایت بی معنی است. هماهنگی واقعی در همین ریشه هاست”
    Haruki Murakami, Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage

  • #4
    Anna Gavalda
    “چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟”
    Anna Gavalda, Someone I Loved

  • #5
    پرویز شهریاری
    “من در تمام زندگی خود در جست‌وجوی راستی‌ها، برلب پرتگاه حرکت کرده‌ام.”
    پرویز شهریاری

  • #7
    فریدون مشیری
    “من نمي دانم
    _ و همين درد مرا سخت مي آزارد_
    كه چرا انسان اين دانا
    اين پيغمبر
    :در تكاپوهايش
    _چيزي از معجزه آن سو تر_
    ره نبرده ست به اعجاز محبت
    چه دليلي دارد؟
    *
    چه دليلي دارد
    كه هنوز
    مهرباني را نشناخته است؟
    و نمي داند در يك لبخند
    !چه شگفتي هايي پنهان است
    *
    من بر آنم كه درين دنيا
    _خوب بودن _به خدا
    سهل ترين كارست
    و نمي دانم
    كه چرا انسان
    تا اين حد
    با خوبي
    .بيگانه است
    !و همين درد مرا سخت مي آزارد”
    فریدون مشیری

  • #8
    هوشنگ ابتهاج
    “نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

    تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

    گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

    پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

    حالیا چشم جهانی نگران من و توست

    گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

    همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

    گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

    ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

    این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

    گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

    نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

    هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

    سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

    وه ازین آتش روشن که به جان من و توست”
    هوشنگ ابتهاج

  • #9
    احمد شاملو
    “اي خداوندان ِ خوف‌انگيز ِ شب‌پيمان ِظلمت‌دوست!
    تا نه من فانوس ِ شيطان را بياويزم
    در رواق ِ هر شکنجه‌گاه ِ پنهاني‌ي ِ اين فردوس ِ ظلم‌آئين،
    تا نه اين شب‌هاي ِ بي‌پايان ِ جاويدان ِ افسون‌پايه‌تان را من
    به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاوداني‌تر کنم نفرين،
    ظلمت‌آباد ِ بهشت ِ گند ِتان را، در به روي ِ من
    بازنگشائيد”
    احمد شاملو / Ahmad Shamlou

  • #9
    احمد شاملو
    “در تمام ِ شب چراغی نیست.
    در تمام ِ شهر
    نیست یک فریاد.

    ای خداوندان ِ خوف‌انگیز ِ شب ‌پیمان ِ ظلمت‌دوست!
    تا نه من فانوس ِ شیطان را بیاویزم
    در رواق ِ هر شکنجه‌گاه ِ پنهانيی ِ این فردوس ِ ظلم‌آئین،
    تا نه این شب‌های ِ بی‌پایان ِ جاویدان ِ افسون ‌پایه‌تان را من
    به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاودانی‌تر کنم نفرین،
    ظلمت‌آباد ِ بهشت ِ گند ِتان را، در به روی ِ من
    بازنگشائید!

    در تمام ِ شب چراغی نیست
    در تمام ِ روز
    نیست یک فریاد.

    چون شبان ِ بی‌ستاره قلب ِ من تنهاست.
    تا ندانند از چه می‌سوزم من، از نخوت زبان‌ام در دهان بسته‌ست.
    راه ِ من پیداست.
    پای ِ من خسته‌ست.
    پهلوانی خسته را مانم که می‌گوید سرود ِ کهنه‌ی ِ فتحی قدیمی را.

    با تن ِ بشکسته‌اش،
    تنها

    زخم ِ پُردردی به جا مانده‌ست از شمشیر و، دردی جان‌گزای از خشم
    اشک، می‌جوشاندش در چشم ِ خونین داستان ِ درد
    خشم ِ خونین، اشک می‌خشکاندش در چشم.
    در شب ِ بی‌صبح ِ خود تنهاست.

    از درون بر خود خمیده، در بیابانی که بر هر سوی ِ آن خوفی نهاده دام
    دردناک و خشم‌ناک از رنج ِ زخم و نخوت ِ خود می‌زند فریاد


    در تمام ِ شب چراغی نیست

    در تمام ِ دشت
    نیست یک فریاد...


    ای خداوندان ِ ظلمت‌شاد!
    از بهشت ِ گند ِتان، ما را
    جاودانه بی‌نصیبی باد!


    باد تا فانوس ِ شیطان را برآویزم
    در رواق ِ هر شکنجه‌گاه ِ این فردوس ِ ظلم‌آئین!


    باد تا شب‌های ِ افسون‌مایه‌تان را من

    به فروغ ِ صدهزاران آفتاب ِ جاودانی‌تر کنم نفرین”
    احمد شاملو

  • #14
    José Mauro de Vasconcelos
    “دیگر به راستی می دانستم درد یعنی چه. درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوشی نبود. بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دل آدم را در هم می شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون آنکه بتواند رازش را برای کسی تعریف کند.، دردی که انسان را بدون قدرت دست و سر باقی می گذارد و انسان حتی یارای آن را ندارد که سرش را روی بالشت حرکت دهد. ”
    Jose Mauro De Vasconcelos , O Meu Pé de Laranja Lima

  • #15
    فرانز كافكا
    “انچه را افريده ام فقط حاصل تنهايي است.”
    فرانتس كافكا

  • #17
    Sigmund Freud
    “Most people do not really want freedom, because freedom involves responsibility, and most people are frightened of responsibility.”
    Sigmund Freud, Civilization and Its Discontents

  • #22
    “همیشه کسانی هستند
    که در نهایت دلتنگی
    نمی‌توانیم آن‌ها را در آغوش بگیریم
    بدترین اتفاق شاید همین باشد...”
    ایلهان برک

  • #23
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “The minute I heard my first love story,
    I started looking for you, not knowing
    how blind that was.
    Lovers don't finally meet somewhere.
    They're in each other all along.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi, The Illuminated Rumi

  • #23
    Marcus Tullius Cicero
    “A room without books is like a body without a soul.”
    Marcus Tullius Cicero

  • #24
    Richard Bach
    “چرا دشوارترین کار در جهان این است که پرنده ای را متقاعد کنی، آزاد است؟”
    Richard Bach, Jonathan Livingston Seagull

  • #24
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “My soul is from elsewhere, I'm sure of that, and I intend to end up there.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #25
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “What you seek is seeking you.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #25
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Lovers don't finally meet somewhere. They're in each other all along.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #25
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Forget safety.
    Live where you fear to live.
    Destroy your reputation.
    Be notorious.”
    Rumi

  • #25
    Forough Farrokhzad
    “دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده ی شب می کشم
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغهای رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی ست”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #26
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “There is a candle in your heart, ready to be kindled.
    There is a void in your soul, ready to be filled.
    You feel it, don't you?”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #26
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “I want to see you.

    Know your voice.

    Recognize you when you
    first come 'round the corner.

    Sense your scent when I come
    into a room you've just left.

    Know the lift of your heel,
    the glide of your foot.

    Become familiar with the way
    you purse your lips
    then let them part,
    just the slightest bit,
    when I lean in to your space
    and kiss you.

    I want to know the joy
    of how you whisper
    "more”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #27
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Everything in the universe is within you. Ask all from yourself.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #28
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Be grateful for whoever comes, because each has been sent as a guide from beyond.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #28
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Words are a pretext. It is the inner bond that draws one person to another, not words.”
    Rumi

  • #29
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “Be empty of worrying.
    Think of who created thought!

    Why do you stay in prison
    When the door is so wide open?”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi, The Essential Rumi

  • #29
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “This being human is a guest house. Every morning is a new arrival. A joy, a depression, a meanness, some momentary awareness comes as an unexpected visitor...Welcome and entertain them all. Treat each guest honorably. The dark thought, the shame, the malice, meet them at the door laughing, and invite them in. Be grateful for whoever comes, because each has been sent as a guide from beyond.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi

  • #30
    “ليس الشديد بالصرعة؛ إنما الشديد الذي يملك نفسه عند الغضب
    The strong person is not the good wrestler. Rather,the strong person is the one who controls himself when he is angry.
    (Sahih al-Bukhari, Book 73, #135)”
    Anonymous

  • #30
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “But listen to me. For one moment
    quit being sad. Hear blessings
    dropping their blossoms
    around you.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi



Rss
« previous 1 3 4 5