Ehsan.Agp > Ehsan.Agp's Quotes

Showing 1-7 of 7
sort by

  • #1
    Heinrich Böll
    “An artist is like a woman who can do nothing but love, and who succumbs to every stray male jackass.”
    Heinrich Boll, The Clown

  • #2
    Heinrich Böll
    “چيزي نمانده بود كه بار ديگر به پيرمرد گوش سنگين در مدرسه ي لئو تلفن بزنم و با او درباره ي نياز جسمي به گفتگو بپردازم.از تماس گرفتن با كساني كه مي شناختم هراس داشتم چون فكر ميكردم كه مردم غريبه احتمالا منظور مرا بهتر مي فهمند.”
    Heinrich Böll, عقاید یک دلقک

  • #3
    Heinrich Böll
    “وقتي به اين مسئله فكر مي كنم كه بعضي از دلقك ها سي سال تمام نمايش هايي يكسان را اجرا مي كنند، حيرت زده مي شوم. چنين كاري براي من مانند اين است كه به خوردن يك كيسه آرد با يك قاشق محكوم شده باشم. اگر كاري را كه انجام مي دهم لذت بخش نباشد، مريض مي شوم، و حالتي بيمارگونه پيدا مي كنم”
    Heinrich Böll, The Clown

  • #4
    Heinrich Böll
    “اسقف, لعنت بر شیطان, مسئله ای که منجر به تولید یک بچه می شود موضوعی نسبتاً بی پرده و صریح است. اما اگر دلتان بخواهد می توانیم درباره ی لک لک ها با هم حرف بزنیم, اما هر آنچه شما در موعظه هایتان در مورد این مسئله صریح زیر گوش مردم می خوانید, چیزی جز چاپلوسی و ریا نیست. شما تصور می کنید که این جریان یک کثافتکاری خلاف قانون و اخلاق است که بر خلاف طبیعت و تنها به منظور دفاع از خود در زندگی زناشویی به کار گرفته می شود و با این خیال واهی نیاز جسمی را از جنبه ی دیگر قضیه که با آن ارتباط تنگاتنگ و عمیقی دارد و پیچیده تر نیز هست, جدا می سازید. اما حتی زنی که به اجبار تن به تقاضای شوهرش می دهد و یا دائم الخمری که برای رفع نیاز نزد فاحشه ای می رود گوشت صرف نیستند, و در وجود آنها نیز چیزی وجود دارد که در ارتباط با جسم چیزی را تشکیل می دهد که شما قادر به درک چند و چون آن نیستید.”
    Heinrich Böll, The Clown

  • #5
    Heinrich Böll
    “Akinek se király, se milliomos az apja, azt egyből leteremtik, a fiúgyereket legalábbis biztosan: – Nem otthon vagy –, ami hármat is föltételez, nevezetesen azt, hogy a gyerek otthon úgy viselkedik, mint a disznó, hogy csak akkor érzi jól magát, ha úgy viselkedik, mint a disznó, és hogy végképp ne érezze jól magát, ha gyerek. Kislánynak mindig megvan a reménye, hogy jajdeédesnek minősítik, aztán kedvesek hozzá, de fiúgyerekre; ha nincs ott az apja-anyja, legelőször ráripakodni szokás. Hiszen a német fölfogás szerint minden fiúgyerek neveletlen gyerek: a mindig kimondatlan határozó – a neveletlen – egyszerűen beolvadt a névszóba. Ha valakinek az az ötlete támadna, hogy egyszer már azt a szókincset vizsgálja meg, amellyel a legtöbb szülő él, amikor gyereket nevel, akkor azt állapítaná meg, hogy ehhez képest a Bild-Zeitung szókincse is akár a Grimm testvéreké lehetne. Már nem tart soká, s a német szülők már csak Kalick-nyelven fognak a gyermekeikkel beszélni: Jaj, de édes, jaj, de ronda, s hébe-hóba majd elszánják magukat olyan differenciált nyilatkozatokra, mint „ne járjon a szád", vagy „ehhez te nem értesz".”
    Heinrich Böll, The Clown

  • #6
    Jalal ad-Din Muhammad ar-Rumi
    “The minute I heard my first love story,
    I started looking for you, not knowing
    how blind that was.
    Lovers don't finally meet somewhere.
    They're in each other all along.”
    Mawlana Jalal-al-Din Rumi, The Illuminated Rumi

  • #7
    رضا براهنی
    “وقتی که دایناسورها تازه مُرده بودند
    و پیغمبرها در راه بودند
    من شاعر تو بودم
    و بادبان کلمه واژگان مرا می‌راند
    تو سال‌های نوری را بر گونه‌هایت روشن نگاه داشته بودی
    من صفحه‌های زبان را می‌چرخاندم
    و با سرعت مافوق صوت دیوانه می‌شدم
    روزی به خواب تو می‌آیم می‌بینی که من تواَم
    و تیمارستانی با صد هزار عاشق هستم
    ابرو حواله‌ی دریا کن
    و مثل باد گذر کن از شهر پنجره‌های ویران
    من در تمام پنجره‌ها انتظار تو را می‌کشم
    هر کس که ویرانه‌های چشم مرا دست کم گرفت، نفرین شده ست:
    عاشق خواهد شد
    حتی اگر تو باشی که صدها هزار عاشق نابینا در شهرهای جهان داری”
    رضا براهنی, گزیده اشعار رضا براهنی



Rss