“اي بي تو من خراب
اي بي تو من خراب
شب بي تو خسته است
اي بي تو من سراب
ديگر شتاب توان را شكسته است
در من ، مني بپاست
اما نرفته دلشده اي در عميق خواب
جدايي چه خيمه اي
در هشر بسته است
اما ... نرفته دلشده اي در عميق خواب
اي ديده ات شراب
جرعه نگاهي
اي بي تو دل خراب ، تباهي
در كنه من غم تو در اين پر ستوه شب
پرواز مي كند
در اين شكسته شب چه سياهي گرفته لرد
اي بي تو من خراب خرابي
دستان باد
ديوارهاي جدايي كشيده اند
در روي خاك
اين ظلم نيست
اي بي تو من خراب
اي بي تو من خراب
شب بي تو خسته است
من بي تو خسته ام
و جدايان
در هم شكسته اند
اي بي تو
اي سراب”
―
نصرت رحمانی,
میعاد در لجن