مشاعره discussion
فریاد ازاین زمانه
>
26خرداد
date
newest »
newest »
رازقی پرپر شد، باغ در چله نشستتو به خاك افتادی، كمر عشق شكست
ما نشستیمُ تماشا كردیم...
دلم میخواد گریه كنم، برای قتل عام گل
برای مرگ رازقی
دلم میخواد گریه كنم، برای نابودی عشق
واسه زوال عاشقی
وقتی كه قلبا و گلا، شكسته و پرپر شدن
وقتی كه باغچه های عشق،سوختن و خاكستر شدن
من و تو از گل كاغدی، باغچه ای داشتیم توی خواب
با خشت های مقوایی، خونه می ساختیم روی آب
وقتی كه ما تو جشن شب، ستاره بارون می شدیم
وقتی كه پشت سنگر سایه ها، پنهون می شدیم
از نوك بال كفترا، خون پریدن می چكید
صدای بیداری عشق، رو خواب شب خط می كشید
از پشت دیوارای شهر، انگار صدای پا میاد
آوازه خون در به در، انگار یه همصدا می خواد
ابر سیاه رفتنیه، خورشید دوباره در میاد
دوباره باغچه گل میده، از عاشقا خبر میاد
نمی تونم ببینم صورتای زرد عابرارو یه چیزی شبیه بغض گلومو دائم می گیره
اگه هم بخوام بازم نمی رسم به صبح دیگه دیره
آخ .اگه می شد شب با دستای من بمیره
Arezo.... wrote: "نمی تونم ببینم صورتای زرد عابرارو یه چیزی شبیه بغض گلومو دائم می گیره
اگه هم بخوام بازم نمی رسم به صبح دیگه دیره
آخ .اگه می شد شب با دستای من بمیره"
اندکی صبر سحر نزدیک است
چونان رگبار خردادکه به عمرت ندیده ائی
و هیچ نمی دانی
که از آن به سرپناه باید گریخت
یا زیر قطره های سردش
شادمانه خندید
ایستاده در شلوغترین چهارراه دنیا
به شادترین چهره ها نگاه می کنی
و دستهایت بی اختیار
همراه با اشک و لبخند
به نشانه پیروزی
به آسمان بلند می شود
دشوار است دل کندن
از مادران نوزاد در بغل
مادربزرگها و بچه ها
خواهران و برادرانت
دشوارست به خانه رفتن
از آزادترین خیابانی که دیده ائی
تهران – 26خرداد 88
من ميبينم من ميبينم،
و سرانگشتم را كه به تاراج ميبريد
با پلكم مينويسم
با مژههايم نقاشي ميكنم
با تكان سرم سرودي ميسازم
پلنگي آرام بودم
پسرانم را خوردهايد
با چرمينهاي از پوستشان برابر من راه ميرويد
چمداني پرم كه تحمل هيچ قفلي را ندارم
شيپوري از ياد رفتهام كه همهمهاي شنيدم
و از هيجان نبرد بر خود ميلرزم
شمس لنگرودی
تير 1388



خونه ها تاریکن طاقا شکستست
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده میبرن کوچه به کوچه
نگا کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
مثل فانوسین
که اگه خاموش شه
واسه نفت نیس هنوز
یه عالم نفت توشه