گواش discussion

28 views
کارگاه داستان > فقط همین

Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Ava (new)

Ava سیب پوست می کندم که پرسید:
- تو رو آینه ی حموم ما چیزی نوشته بودی آوا؟
روی کاناپه نشسته بودیم،یغما و فرهاد پشت به پنجره من هم رو به رو.سرم رو بلند کردم بگم نه که فرهاد پقی زد زیر خنده:
- آرررره!اسم دوست پسرش
دست هام داشت عرق می کرد.خندیدم.گفتم: آره ولی فقط یه اسم بود...یغما می شه کانال رو عوض کنی؟بزن یه کانال که این همه دینگ و دونگ نداشته باشه.
فرهاد تمومش نمی کرد: "بزن یه جا با آهنگ ملایم،رمانتیک،عااااشقانه!" هرهر می خندید.
- گفتم که،فقط یه اسم بود...سیب می خوری؟
شونه های یغما می لرزید.همین الان بود که منفجر شه.پوست های سیب رو پرت کردم سمتش: تو دیگه نه!...تو یکی دیگه نه!...
فرهاد تا شده بود.بنفش شده بود.
- غروب جمعه اس دیگه!بی کارین.مرده شور اون اسپری ضد بخارتو ببره یغما.
- فرهاد دیدش...جااااااااان...خجااااااالتی
غش کرد.
- زیر دوش بودم همه ی آینه هم تمیز،یهو دیدم جای انگشت های یه نفر داره بخار می گیره...فکر کردم روحی،جنی،دختر خوشششگلی
عرق کرده بودم.
- ر..الف...
دستمو بریدم.
یغما پرید وسط: بس کن فرهاد...بسه دیگه...چی کار کردی دستتو؟...بده ببینم!...
فرهاد پا شد.رفت از یخچال چسب زخم آورد.وایستاد کنارم: غصه نداره که دختر خوب.مگه همین خواهرت قشنگ تر از تو بود که منو پیدا کرد؟
باز هم داشت می خندید: یکی دیگه!اصلا خودم واست پیدا می کنم...کدوم کله خری بود حالا این ر الف...؟
- لودگی نکن.نمی بینی؟
دستم می سوخت: فقط یه اسم بود.همین!


message 2: by [deleted user] (new)

داستان کوتاه باید در یک لحظه ناگهانی و بطور نامحسوس خواننده را غافلگیر کند که در این نوشته شما به جای نقطه اوج، نقطه افت پیدا میکند و من خواننده میپرسم که چی؟


message 3: by Ava (new)

Ava می دونم که اصلن کامل نیست. ولی می شه توضیح بدی کجاش افت می کنه؟


message 4: by [deleted user] (new)

در رهنمون کردن خواننده به سوی لذت غافلگیر کننده انتهای داستان افت پیدا میکند به زبان ساده مقصد نهایی نوشته ات را نمیفهمم. اگر مقصدی نداری و همینطوری نوشته ای من خواننده برای بار دوم و سوم درنوشته های شما چه چیزی را پیدا کنم؟


message 5: by Ava (new)

Ava مقصد نهایی همین قطعه ی کوتاه بود.بیشترین چیزی هم که توشه یه حس ِ و احتمالن مغایر با سلیقه ی شما.
ممنون از نظرتون


message 6: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 3 comments جه عرض کنم دوست من، به هر حال معنای خودش رو کم و بیش رساند.... البته کم و بیش؛ چون من هنوز هم مطمئن نیستم که نوشته ی روی آینه کار یغما بود یا نه. به هر حال امیدوارم داستان های بعدیت بهتر باشه دوست من؛ و من که منتظرش هستم
:)


message 7: by Ava (new)

Ava Mahyar wrote: "جه عرض کنم دوست من، به هر حال معنای خودش رو کم و بیش رساند.... البته کم و بیش؛ چون من هنوز هم مطمئن نیستم که نوشته ی روی آینه کار یغما بود یا نه. به هر حال امیدوارم داستان های بعدیت بهتر باشه دوست ..."

ممنون



message 8: by Mahyar (new)

Mahyar Mohammadi | 3 comments این ممنون، در پس خودش حرف ها داشت آوا جان

:)


message 9: by میلاد (new)

میلاد صادقی | 142 comments Mod
داستان به عقیده ی من هم کامل نشده...
یه جوری از هم باز شده و راوی از پس روایت بر نیومده


back to top