عاشقانه ها discussion

30 views
شعر > این روزها

Comments Showing 1-17 of 17 (17 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Matin (new)

Matin (matin31) | 5 comments Mod
این روزها
وقتی می بینمت
همانند پرستوی باز مانده از کوچ می مانی


message 2: by Bita (new)

Bita | 54 comments این روزها نه به آینده فکر میکنم نه به گذشته


message 3: by Bita (last edited Aug 15, 2010 01:56AM) (new)

Bita | 54 comments این روزها
نه فال حافظ میگیرم و نه با دفترچه خاطراتم دردل


این روزها به چراها فکر نميکنم

این روزها دلم برای خودم تنگ شده

این روزها فقط دلم کمی باران میخواهد ...


message 4: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments هیچ تجربه ای برای یک
آفتابگردان، تلخ تر از هرزگی آفتاب نیست.
خسته ام از روزهایی که بدنبال خورشیدی که نبود
در سر به هوایی گذشت.
تو به من بگو چه کنم
بگو به کدام خورشید بپیوندم
تا مزرعه ی آفتابگردان دیگر به فریب رقص باد تن ندهد.


message 5: by Bita (new)

Bita | 54 comments این روزها واقعیت رو پذیرفتم
این روزها دارم ذره ذره با واقعیت کنار میام


message 6: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments pas be man ham beghu, vagheiyat chist!


message 7: by Bita (new)

Bita | 54 comments واقعیت واسه هر کسی متفاوته
بستگی به این داره که چه موضوعی مد نظرتون باشه
آدم تا تجربه اش نکنه نمیتونه با تمام وجود حسش کنه
آقای علی واقعيت برای من
همان چیزی است که اوشو میگه و به تازگی درکش میکنم‏:‏
"فقط سعی کن همه چیزو درک کني‏ "


message 8: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments bita khanum, mamnun az mohebatetun dar javabe soalam. kenar umadan ba vagheiyatha yek chizi hast va paziroftan un moshkele dighari. man fekr mikonam paziroftaneshun va na tahamol kardane unha mohemtare va bishtar be adam komak mikone ! zamani mirese ke vagheiyatha dighe tanaghoze ziyadi ba khasteye shakhsi adam nadaran.
vase darke harfam shayad neveshteye zir komak kone.shad bashid!

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

آرامش را حس کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

هر روز در خودم تعمق کردم. این مقدمه دوست داشتن خود است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

از تنها بودن خوشم آمد، در خلوت سکوت محاصره شدم و شگفت زده به فضای درون وجودم گوش کردم

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

از طریق گوش کردن به ندای وجدانم، خودم رئیس خودم شدم. این طوری خدا با من صحبت می کند، این ندای درونی من است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

خودم را بی جهت خسته نمی کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

در خود حضور یک احساس معنوی را حس کردم که مرا هدایت می کند، سپس یاد گرفتم که به این نیروی معنوی اطمینان کنم و با آن زندگی کنم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

دیگر آرزو نداشتم که زندگی ام طور دیگری باشد. به این نتیجه رسیدم که زندگی فعلی برای سیر تکاملی ام مناسب ترین است.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

دیگر احتیاجی نداشتم که به وسیله چیزها یا مردم احساس امنیت کنم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

آن قسمت از وجودم یا روحم که همیشه تشنه توجه بود، ارضا شد و این شروعی برای پیدایش آرامش درون بود. این جا بود که توانستم شفاف تر ببینم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

فهمیدم که در مکان درست و زمان درستی قرار دارم، سپس راحت شدم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

برای خودم رختخواب پر قو خریدم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

خصوصیتی را که می گفت همیشه باید ایده آل باشم ترک کردم، آن دیو لذت کش را.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

بیشتر به خودم احترام گذاشتم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

تمام احساساتم را حس کردم. آنها را بررسی نکردم، بلکه واقعاً حس کردم.

وقتی خودم را به قدر کافی دوست داشتم

فهمیدم که ذهن من می تواند مرا آزار دهد، یا گول بزند، ولی اگر از آن در راه قلب و درونم استفاده کنم، می تواند ابزار بسیار سودمندی باشد.


message 9: by Bita (last edited Aug 16, 2010 08:14AM) (new)

Bita | 54 comments آقای علی کاملا با شما موافقم. و سپاس از این متن زیبایي که نوشتيد فوق العاده بود.‏
اين دقیقا چیزی هست که من به دنبالش هستم که بپذیرم که به قول استاد اوشوی عزیز "پذیرش نیایش است"‏
روزهايی بودن که واسه هر چیزی دنبال دليل خاصی میگشتم. حالا سعی میکنم درک کنم . چون به دنبال دلیل هر واقعه ای بودن جز وقت تلف کردن چیزی رو نصیب من نمیکنه.‏
ولی به این معتقدم که برای رسیدن به این باور هر کس راه خاص خودشو داره و تجربه خاص خودشو.‏
این که ميگين زمانی ميرسه که دیگه واقعیات با خواسته ‏‏شخصی تفاوت ندارن رو راستش هنوز نمیتونم بفهمم.‏
بعضی وقتا آن قدر همه چیز بر خلاف خواسته تو پیش میره که ناچاری! تسليم واقعیات بشی.‏

ولي واقعا دوست دارم به اين باور برسم که زندگی فعلی من برای رسیدن به تکامل مناسبترينه. البته در صورتیکه پويایی ام رو ازدست ندم.‏
سپاس از نکات زیبايی که نوشتید سعي ميکنم عمل کنم.‏


message 10: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments salam khanume bita, daram be neveshtehatun adat mikonam. mer30 az kalametun dar bayan residanetun be puyai.va khoshhalam az in ke az matne man khoshetun umade.
vali neveshtid:
این که ميگين زمانی ميرسه که دیگه واقعیات با خواسته ‏‏شخصی"
تفاوت ندارن رو راستش هنوز نمیتونم بفهمم.‏"

doste aziz, man baraye shoma(va hamintor khodam!!) arezu mikonam ruzi be jayi beresid, ke dighe vagheiyatha azaretun nadan, balke faghat cheraghi bashe baraye fahme va hedayate shoma be haghighate khodetun!

ba arezuye shadi baraye shoma va man!


message 11: by Bita (new)

Bita | 54 comments سپاس از لطف شما
منم همين آرزو رو برای همه دارم


message 12: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments گفتم :
تمام وجودم از آن تو بود
مشکلم چیست که با من چنین می کنی ؟
گفت : آنقدر خوبی که حالم را به هم می زنی
امین منصوری


message 13: by Sara (new)

Sara | 13 comments این روزها صدای مرموزی میشنوم صدایی آشنا ولی گم و ناپیدا

این روزها کار من شده
انتظار و انتظار و انتظار


message 14: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن، به آرامي ببوس، واقعاً
عاشقباش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن


message 15: by Ali (new)

Ali Baba (alibaba) | 77 comments بگذار سر به سینه من تا بگویمت/
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست/
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان/
عمریست در هوای تو از آشیان جداست/


message 16: by Bita (new)

Bita | 54 comments Sara wrote: "این روزها صدای مرموزی میشنوم صدایی آشنا ولی گم و ناپیدا

این روزها کار من شده
انتظار و انتظار و انتظار"


این روزها چشمم به در است و گوشم به زنگ
بیشتر از هميشه دلتنگم
اما دلم گواهی ميدهد که او خواهد آمد.


message 17: by Sara (new)

Sara | 13 comments Bita wrote: "Sara wrote: "این روزها صدای مرموزی میشنوم صدایی آشنا ولی گم و ناپیدا

این روزها کار من شده
انتظار و انتظار و انتظار"

این روزها چشمم به در است و گوشم به زنگ
بیشتر از هميشه دلتنگم
اما دلم..."



امان از دست این دل
:((


back to top