چه جنگ اعصابی دارد دسته جمعی سفر کردن! نصف لذتش را این هماهنگی کوفتی از بین می برد ماهرخ گفت که هزینه ی سفر خیلی گران است سمانه می خواهد از شهر خودشان راه بیفتد علی می خواهد بیاید اما جا نداریم برایش مریم دست هاش را می کند توی جیبش و به پشتی صندلی اش تکیه می دهد که اصلا با تور برویم سنگین تریم حس می کنم گیر افتاده ام به مینا می گویم که جا را کنسل کند با حالت پر توقعی می گوید مگر مسخره ایم؟ خود "بانکی مون" با آن دک و پوز! دعوتش را برای شرکت در کنفرانس ژنو2 از ایران پس گرفت این که یک رزرو سوئیت فکستنی است. دارم به این نتیجه می رسم که کفه ی ایران هروقت ما بخواهیم جایی برویم به آن طرف سنگین تر می شود. اگر تنها بودم ولی وضع فرق داشت زندگی اجتماعی به هیچ درد نمی خورد
خب باید دید کافی برای چی؟ و اصلا مگه میشه چیزی برای انسان "کافی" باشه؟ و تازه دنبال قدرت هم نباشه؟ گرچه ایده آل من هم همینه که اونهم بنظر من فقط یک نفر بسسسه! ولی بدبخدانه بین ایده آل و واقعیت تفاوت ژرفیه!
نصف لذتش را این هماهنگی کوفتی از بین می برد
ماهرخ گفت که هزینه ی سفر خیلی گران است
سمانه می خواهد از شهر خودشان راه بیفتد
علی می خواهد بیاید اما جا نداریم برایش
مریم دست هاش را می کند توی جیبش و به پشتی صندلی اش تکیه می دهد که اصلا با تور برویم سنگین تریم
حس می کنم گیر افتاده ام
به مینا می گویم که جا را کنسل کند با حالت پر توقعی می گوید مگر مسخره ایم؟
خود "بانکی مون" با آن دک و پوز! دعوتش را برای شرکت در کنفرانس ژنو2 از ایران پس گرفت این که یک رزرو سوئیت فکستنی است.
دارم به این نتیجه می رسم که کفه ی ایران هروقت ما بخواهیم جایی برویم به آن طرف سنگین تر می شود.
اگر تنها بودم ولی وضع فرق داشت
زندگی اجتماعی به هیچ درد نمی خورد