داستان كوتاه discussion

22 views

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Reza (last edited Mar 14, 2017 06:16PM) (new)

Reza Yas (rezayas) | 43 comments همه ی خیابانهای تهران را گشته بودم. هیچ کجا حتی شبیه به تو پیدا نمی شود. سانت به سانت بهترین پاساژ ها سراسیمه به دنبال تو گشته بودم. همه ی جاهایی را که فکر میکردم روزی با هم رفته ایم دوباره بهشان سر زدم، خبری نبود که نبود.
اینقدر از جایت مطمین بودم و همیشه همراهم بودی، که راستش را بخواهی، نمی دانم وقتی فهمیدم نیستی، چقدر از نبودنت گذشته بود. اما میدانم که میدانی چقدر دوستت داشتم و از دیدنت ارامش میگرفتم. وقتی به آرامی لمس ت میکردم قوت قلب عجیبی وجودم را فرا می گرفت. زمانهایی که فایلهای درسی ام پیشت بود یا کالشکن آهنگی از دوستی عزیز و یا حتی فیلم های آنچنانی بیش از همیشه مراقبت بودم. افسوس! که هرچه بگویم از غم نبودت کم نمی کند. هر چند از سر ناچاری فلش مموری دیگری خریده ام، اما خودت می دانی هیچ چیز جای تو را نمی گیرد. آخر تو یادگاری او بودی.


اسفند 95


back to top