داستان هاي كوتاه طنز discussion
دستنوشته های شما
>
ازادی بیان 2 یا هلو
date
newest »
newest »
مجتبی خاندیر خوندم
ولی به اندازه ی خوردن یک هلوی رسیده ، لذت بردم!!
البته نه از اون هلوها،
از اون هلوها!ا






یه شبی نشسته بودم پای تلویزیون که یهو دیدم جناب دکتر فلانی (این فلانی اصلا هیچ ربطی به نوشته "دوران فلانی " که چند هفته قبل توسط علی نوشته شده بود نداره، اصلا و ابدا هیچ ربطی نداره ها)چی می گفتم ...آهان، دیدم دکتر فلانی پشت تلویزیون گفت که یه "بابایی" (انتخاب بابا عمدی بود چون فرد مذکور به هیچ وجه "مامان" نبودند) جوون خیلی خوبیه ، مثل "هلو" می مونه و آدم دلش می خواد بخوردش
همچین که این گفته رو شنیدم برگشتم، یه بادی به غب غبم انداختم و رو به جمع خانواده گفتم:دیدید ، دیدید من گفته بودم "آزادی بیان" توی کشورمون زیاد شده اون هم خیلی، اونقدر آزادی هست که دیگه میشه به راحتی درمورد "تناول هلو" اون هم توی تلویزیون مثل آب خوردن حرف زد، اونم نه هر "هلویی" ، "هلویی" با جنس موافق
در همین بین داداش کوچیکترم پرید وسط که" پس مگه همین چند وقت پیش نبود که یه "شیخی" یه جایی از خورده شدن "هلو"های مردم در اماکن در و سر بسته ای به نام ...و...(از آوردن اسم مکان ها به دلایل امنیتی معذوریم) حرف زد، بعد هم خودش خائن شد و هم اون "چیزش" رو یه چند وقتی توقیف کردند، هر دو بحث که درباره "هلو" و "هلو خورون" بود
یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم و گفتم:تو بچه ای نمی فهمی، اخه همون جور که بنده قبلا اشاره کرده ام نمیشه که به همه آزادی داد اون هم از نوع بیانش،اگه قرار باشه همه هر چی خواستند بگند وقت نمیمونه برای حرف زدن آدم های "اصولی" ،درباره مباحث "اصولی تر"، ایشاالله تو هم بزرگ می شی این چیزها رو می فهمی
داشتم به حرف هایی که زده بودم افتخار می کردم که داداش بزرگترم یه سقلمه بهم زد و گفت: اوهوی، حالا هول نکنی از فردا بری دست "هلو ها" رو بگیری ببری تو خیابون یا شروع کنی به هلو خوری اونم هرجایی یا بدتر از اون، درمورد هلو خوری های گذشتت هر جا رسیدی حرف بزنیا،این کارا و این خورد و خوراک دندون های فولادی می خواد که من و تو نداریم
یه نگاه زیر چشمی به آقا داداش انداختم و تو دلم گفتم: داداش ما رو باش ما عرضه خوردن "ترب سفیدم" نداریم چه برسه به "هلو" ، بخشکی ای شانس که "هلو" هم نشدیم یه دکتری، چیزی طالبمون بشه