- "مایکل(درصحبت با خود) : "همین روزاست که پیداش بشه...
یک هفتهی بعد، ساعت 11 شب اولِ سال 2020 میلادی, مایکل در حال مرور یکی از دفترهای یادداشت روزانهی خود است. مدتهاست که تصمیم گرفته آخر هر شب، یادداشتهایی در مورد روزی که گذرانده بنویسد تا هر زمان به جایگاهی که به عنوان هدف در ذهن دارد برسد، با منتشر کردن آن یادداشتها به جامعه خدمت کند.
- به صورت اتفاقی یک صفحه را باز میکند: "همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه، مطمئنم پیداش میشه..."
این مرور کردن باعث شده مجددا رویای خود را پیش چشم ببیند و شوق انتظار برای آمدن آن که باید بیاید، مو بر تن او سیخ کند و باعث این شود که شور خاصی تمام وجود او را فرا بگیرد. هر موقع که به این رویا و در واقع آن روزِ آمدن و دیدار فکر میکند، این حالت به او دست میدهد.
- "همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه، بالاخره میاد و من رو میشناسه. اون تنها کسیه که قدر من، استعدادها و تواناییهام رو میدونه و کارهای مهمی رو به من میسپاره و بعد از اون به بهترین هدفها میرسم. شاید آقای جکسون باشه، ثروتمندترین آدم کشور... شاید دکتر اسمیت باشه، اون جایزهی نوبل رو برد و حتما قدر من رو خواهد دونست... شاید هم رئیسجمهور باشه، کافیه فقط نگاهش به من بیفته و یک گفتوگوی کوتاه بین ما شکل بگیره تا به تواناییهای ذاتی من پی ببره و ازم بخواد که توی کارها بهش مشورت بدم... مطمئنم همون یک بار هم کافیه، توی همهی فیلمها و کتابهای موردعلاقهام همینجوری بوده، یک نفر میاد و به استعدادهای آدم پی میبره و بعد از اون، آدم همون کسی میشه که باید باشه. ایدهی کتابها و فیلمها رو هم که از واقعیتهای رخ داده میگیرند، پس همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه..."
در همین حال که مایکل سرشارِ از لذتی بود که تمام وجودش را فرا گرفته بود و خود را در آن لحظهی رویایی میدید که شخص مورد نظر پیدا شده، به انتهای یادداشت روزانهای رسید که قبلها نوشته بود و اکنون در حال مرور آن بود :
- "برای امروز که کار خاصی نکردم، تا وقتی پیداش نکنم، نمیشه درست کار کرد؛ ولی همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو بهم میگه، پس به امید اون روز صبر میکنم...
پایان یادداشت امروز امضا: مایکل هادسون 10 می 2004"
----------------------------------------------------------------------------------------------- به دو تاریخی که در متن وجود دارد و ارتباط آن با ایدهی نوشته، دقت شود.
یک هفتهی بعد، ساعت 11 شب اولِ سال 2020 میلادی, مایکل در حال مرور یکی از دفترهای یادداشت روزانهی خود است. مدتهاست که تصمیم گرفته آخر هر شب، یادداشتهایی در مورد روزی که گذرانده بنویسد تا هر زمان به جایگاهی که به عنوان هدف در ذهن دارد برسد، با منتشر کردن آن یادداشتها به جامعه خدمت کند.
- به صورت اتفاقی یک صفحه را باز میکند: "همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه، مطمئنم پیداش میشه..."
این مرور کردن باعث شده مجددا رویای خود را پیش چشم ببیند و شوق انتظار برای آمدن آن که باید بیاید، مو بر تن او سیخ کند و باعث این شود که شور خاصی تمام وجود او را فرا بگیرد. هر موقع که به این رویا و در واقع آن روزِ آمدن و دیدار فکر میکند، این حالت به او دست میدهد.
- "همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه، بالاخره میاد و من رو میشناسه. اون تنها کسیه که قدر من، استعدادها و تواناییهام رو میدونه و کارهای مهمی رو به من میسپاره و بعد از اون به بهترین هدفها میرسم. شاید آقای جکسون باشه، ثروتمندترین آدم کشور... شاید دکتر اسمیت باشه، اون جایزهی نوبل رو برد و حتما قدر من رو خواهد دونست... شاید هم رئیسجمهور باشه، کافیه فقط نگاهش به من بیفته و یک گفتوگوی کوتاه بین ما شکل بگیره تا به تواناییهای ذاتی من پی ببره و ازم بخواد که توی کارها بهش مشورت بدم...
مطمئنم همون یک بار هم کافیه، توی همهی فیلمها و کتابهای موردعلاقهام همینجوری بوده، یک نفر میاد و به استعدادهای آدم پی میبره و بعد از اون، آدم همون کسی میشه که باید باشه. ایدهی کتابها و فیلمها رو هم که از واقعیتهای رخ داده میگیرند، پس همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو به من میگه..."
در همین حال که مایکل سرشارِ از لذتی بود که تمام وجودش را فرا گرفته بود و خود را در آن لحظهی رویایی میدید که شخص مورد نظر پیدا شده، به انتهای یادداشت روزانهای رسید که قبلها نوشته بود و اکنون در حال مرور آن بود :
- "برای امروز که کار خاصی نکردم، تا وقتی پیداش نکنم، نمیشه درست کار کرد؛ ولی همین روزاست که پیداش بشه، یه حس قوی این رو بهم میگه، پس به امید اون روز صبر میکنم...
پایان یادداشت امروز
امضا: مایکل هادسون
10 می 2004"
-----------------------------------------------------------------------------------------------
به دو تاریخی که در متن وجود دارد و ارتباط آن با ایدهی نوشته، دقت شود.