عاشقانه ها discussion
جملات زیبا
date
newest »
newest »
در پشت چارچرخه فرسوده ای، کسیخطی نوشته بود:
«من گشته ام، نبود!
تو دیگر نگرد،
نیست!»
این آیه ملال
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
چون دوست در برابر خود می نشانمش
تا عرصه بگوی و مگو، می کشانمش:
- در جستجوی آب حیاتی؟
در بیکران این ظلمات آیا؟
در آرزوی رحم؟ عدالت؟
دنبال عشق؟
دوست؟.....
ما نیز گشته ایم
و «آن شیخ» با چراغ همی گشت...
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی ست
هرگز
«نگرد، نیست!»
سزاوار مرد نیست.
«فریدون مشیری»
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجاو هر روزبرای دلم مشتری آمد و رفتو هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعاً اتاق دلم را تماشا نکرد دلم، قفل بودکسی قفل قلب مرا وا نکردیکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است!یکی گفت: چرا نور اینجا کم استو آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتریو من تازه آن وقت گفتم:خدایا تو قلب مرا می خری؟و فردای آن روزخدا آمد و توی قلبم نشستو در را به روی همه پشت خود بستو من روی آن در نوشتم:ببخشید، دیگر برای شما جا نداریماز این پس به جز اوکسی را نداریم
برخی انسان ها مانند گل یاس اند،که عطرش شب و روز هوای پیرامونش را سرشار میکند،
و کسانی را که به این حلقهِ عطر آگین وارد می شوند
اجبارا و بلافاصله دستخوش نوعی سرمستی درون میکنند...
کریستین بوبن
روزها میگذرندکه به خود میگویمگرکسی
آمدوبرزخم دلم , مرحمی تازه گذاشت
گرکسی آمدوبرروی دلم , طرحی ازخنده
گذاشت
...گرکسی آمدودرخاطرمن , نقشی ازخودانداخت
صدزبان بازکنم قصه
هاسازکنم
گره از ابروی هر غمزده ای درجهان بازکنم
من به خود میگویم اگرآمدآن
شخص !!!!!!
من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست
من به او
خواهم گفت , تاابددردل من مهمانیست



(دکتر علی شریعتی)
چوب و سنگ استخوانهای ما را میشکنند اما کلمات قلب ما را
مرا بنویس از اول...آخرین گریه های من در متن خیالی خاطره ها جایی که تمام دیوار ها پنجره می خواهند چشمانت را جا نگذار، دستانم اما جا مانده اند در امتداد این کوچه که بوی دستان تو را می دهند
درنگاه کسی که پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک ترخواهی شد .
اشك تنها موجودی است كه چون از چشم می افتد عزیز میشود!
بخشندگي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش ميكند را هم خوش بو ميكند
عمری با غم عشقت نشستمبه تو پیوستم واز خود گسستم ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود تو را دیدم.
پرستیدم . شکستم