داستان هاي كوتاه طنز discussion

چرابعضی ها فکر می کنند خوشبختی دور از دسترسه
واقعآُ چرا؟!
خوشبختی همین نزدیکیهاست یا شما نمی خوای ببینیش یا شاید نمی شناسیش
می گی نه پس با من همگام شو
تو یک شرکت شلوغ پر رفت و آمد کار می کنم سر وصدا بدوبیراه ،توجیح کردنا یا به زبان خودمون روپوشی خرابکاریها ،توضیح و تفسیرها و شفاف سازیها( این هم به زبان خودمون خر فهم کردن )از همه بدتر قرولندها و............ ا
تو این آشفته بازاری که مدام تلفنت زنگ می زنه رئیس محترم مربوطه پاپیچ شده حالا فکر کن............... دچار دفع حاجت بشی .پامیشی نگاهی به همکارهای محترمه می کنی موقعیت سنجی می کنی می ری سمت دستشویی به آرومی به در میزنی جوابی نمی یاد کمی تامل می کنی دوباره به در میزنی جوابی بازهم نمی یاد دستگیره در رو فشار می دی همین موقع است که یکی داد می زنه اهم پره........ دستشویی پره!!! وای ی ی ی ی

کمی تأمل کردم یکمی با کارهای تلنبار شدم ور رفتم............ دوباره رفتم سمت دستشویی....... دستگیره در رو فشار دادم باز نمی شه ........هنوز یکی توشه ........
داشتم بر می گشتم که رئیس مربوطه بسیار محترمانه با صدایی دلنشین و قاطع من رو صدا کرد .
تو اطاقش رفتم دعوت کرد که بشینم .تشکر کردم که.... نه همین طور بهتره.......! خلاصه شروع به مقدمه چینی دلنشینی که بر گرفته از پر فروشترین کتابهای مدیریتی به تعداد 500 صفحه بود کرد . با اصرارمن که دیگه ایستادن برام مقدور نبود ، مختصر کرد و بر سر اصل مطلب امد که پیرو نامه دیروز چه مشکلی پیش امده ........تا همین جای قضیه نیم ساعتی طول کشید داشت وارد پروسه بعدی که حل مسئله بود می شد که با زیرکی و زبلی خاصی که کمتر از خودم سراغ داشتم وسط حرفش پریدم و گفتم جناب چون قضیه خیلی مهمه اجازه بدید کاغذ و قلم بیارم و از آقای همکار هم که باید در جریان باشند بخواهم پای صحبتها و راهکارهای ارزشمند جنابعالی بنشینند با سرعت جت........... بدون اذن خروج به سمت دستشویی دویدم ........ .با یک دستم به در کوبیدم با دست دیگرم دستگیره رو فشار دادم ...............وای ......خدا نصیبتون نکنه.........هنوز ....این خندق بلا پر بود
اوه وحشتناکه........ بر می گردم پشته میزم .موبایلم داره زنگ می خوره بنگاهی یک خونه برام پیدا کرده 10میلیون 600هزارتومان. مردیکه بیشعور .حقوق خانومم هم بگیرم بزارم رو حقوق خودم هر ماه تقدیم کنم واسه پول پیشش لنگم ....اووووه ه ه...مگه حالا قطع می کنه... همینطور که حرف می زنم می رم سمت دستشویی دستگیره در رو فشار می دم باز نشد یعنی هنوز یکی توشه .... بر می گردم پشت میزم صورتم قرمز شده به خودم می پیچم با وسائل روی میزم بازی می کنم .اوه.......اوضاع خیلی بده این خانم همکار هم زیر چشمی داره بدجور نگاه می کنه . دیکه نمی شه مقابل نگاه نافذ اون به خود پیچید به تندی رفتم سمت دستشویی اوای..... خدا.....خدایا..... خدا رهم کنه کسی نباشه. در دستشویی باز.........و بوی مطبوعی هم فضای راهرو رو پوشونده .خدایا ممنونم .این یعنی......... بهشت.......
حالا دیدید که ما فراموش می کنیم خوشبختی نه در دست نیافتنی ها بلکه درهمین چیزهای کوچک و عادی روزانه ماست .

:))

:)

حالا دیدید که ما فراموش می کنیم خوشبختی نه در دست نیافتنی ها بلکه درهمین چیزهای کوچک و عادی روزانه ماست

شاید این مسئله روزانه باشه ولی کوچک نیست
نشنیدی میگن هنوز پشت در توالت نموندی که عاشقی یادت بره!!!!؟

متن طنز قشنگی نوشتید سپاس

جالب بود
ممنون

آقا بنشين جاي خودت محكم تر

ما را كه نبيني غم و دردت كمتر

اين جمعه و جمعه هاي ديگر تو نيا

تا بلكه شويم بعد از اين آدم تر

**********************

هر جمعه كه مي رود شوي غمگين تر

هرچند كني غربت ما را باور

مانده است هنوز تا كه آدم بشويم

آقا بپران خيال ما را از سر

***********************
آقا به خدا هنوز زود است نيا

دور و برمان پر از حسود است نيا

كو سيصد و سيزده نفر پا به ركاب؟

از شرم رخ همه كبود است نيا

************************
دنيا دلش از نژاد آدم خسته است

از كار بشر دل جهان بشكسته است

آقا به شما نيز ترحم نكنند

صدها خر دجال در اينجا بسته است
*************************

آقا به خدا غمينم و دل مرده

هرجمعه در انتظارم و افسرده

تابلكه بدانم كه چه تيمي در ليگ

بازنده شده و يا چه تيمي برده
*************************

هرجمعه سحر نيامده بيداريم

هرچند در اين روز همه بيكاريم

ما منتظريم تا بيايي، اما

اين جمعه نيا داربي فوتبال داريم



آوای خیال