داستان هاي كوتاه طنز discussion

36 views
اشعار طنز > پیرزن و غول چراغ

Comments Showing 1-18 of 18 (18 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Farhad Taheri (last edited Nov 21, 2009 02:49AM) (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments این شعر در اصل به شعر در آمده داستانی از بهار جان بود که در بخش "دیگران" هم به این شعر اشاره شد. شعر از خودم هست و بلافاصله خیلی فی البداهه بعد از خواندن اون داستان از بهار گفتمش. به خاطر اشکالات احتمالی معذرت

پیرزن میگشت در سفلی رها
بهر نانی تکه بل، آن بینوا

در همان جا یک چراغی را بدید
زود خم شد برگرفتش آن حدید

دست مالید و فراوان شاد شد
ناگهان غول چراغ آزاد شد

گفت وی را غول با لفظی متین
من مراد روزیت باشم همین

از پس قلبت کمی آواز کن
از برایم آرزویی ساز کن

یاد تو باشد بکن یک آرزو
بیش از آن حرص و طمع را در نجو

پیرزن اقبال خوش دیدو رمید
یک دو باری از سر جایش پرید

عاقبت گفتش به صد ناز و نیاز
کای فدای تو شوم ای سروناز

گفت اینو جامه رفتن کشید
مرد و گویی هرگزم دنیا ندید

گر تو را گویند خور بنشین بخور
هی نگو "نه، باشدم اشکمبه پر"ا

هی تعارف گر کنی آخر شوی
پیش خلق الله همچون خر شوی



message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
مرسی فرهاد جان
خیلی جالب و و جذاب بود
جدا از خودتون بود؟
ممنون که اینجا گذاشتینش
:))


message 3: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments بله جدا از خودم بود


message 4: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
فوق العادست بابت این طبع شعربهتون تبریک می گم
حتما انی اشعارتون و حفظ کنید
می تونن منبع با ارزشی برای آیندگان باشن
دوست من


message 5: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments بسیار متشکرم خواهر


message 6: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
خواهش می کنم برادر


message 7: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments استدعا دارم خواهر


message 8: by Sara (new)

Sara | 27 comments :)))



message 9: by nazanin (new)

nazanin b | 4 comments خیلی خوب بود فرهاد جان!تبریک طبع شعرت حرف نداره!


message 10: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments مرسی. این نظر لطف شماست


message 11: by Ramin_lion (new)

Ramin_lion | 89 comments Mod
یار نیک گفتارم فرهاد گرامی درود بر تو
بسیار زیبا و دلنشین داستانی را به چکامه ای خواندنی تبدیل کردی ... قدر این هنرت را بدان که ارزوی دیرینه من بوده و هست که بتوانم چند سطری را شعر گونه بگویم لیک دریع از یک واژه باور نداری نوشته های زیر را بخوان اما به کارم نخند زیرا حتی قطره ای از ذوق شما به من نرسیده

فرهاد را کوه کنی شگفت نیست
واله و شیدای یار شدن عجب نیست
سرودن در فراق یار باشد ره او
.
..
لیک داستان بهار را چکامه کردن
باشد هنر او ؛ پس هزاران درود بر راه او


message 12: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments سلام
رامین خان استاد ارجمند من
این جملات و گفته های شما از سر لطف به این بنده حقیر است و نشانگر زیبا بینی شما. شما زیبا میبینید زیبا میشنوید و زیبا می اندیشید

از شعر باحالتونم ممنون :))


message 13: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments اینو برای تو رامین عزیز گفتم:ا

دم به دم، لحظه به لحظه، نرم نرم
همچو حلقه گوش گیر این حرف گرم

حرف کز دل باشد و بر دل رود
همچو آن دانه ست کاندر گل رود

کار دل هرگز نگردد بیش و کم
حرف دل بر دل نشیند لاجرم


message 14: by Ramin_lion (new)

Ramin_lion | 89 comments Mod
Farhad wrote: "اینو برای تو رامین عزیز گفتم:ا

دم به دم، لحظه به لحظه، نرم نرم
همچو حلقه گوش گیر این حرف گرم

حرف کز دل باشد و بر دل رود
همچو آن دانه ست کاندر گل رود

کار دل هرگز نگردد بیش و کم
حرف دل بر..."


سپاس


message 15: by Bahar (new)

Bahar | 33 comments عالی بود
آفرین



message 16: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments مرسی
قابلی نداشت


message 17: by Nazanin1987 (last edited Nov 25, 2009 12:07AM) (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
چه خوشگل گفتی فرهاد جان
قدر این طبع لطیفت و بدون برادر من
:))


message 18: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments چشم خواهرم


back to top