داستان هاي كوتاه طنز discussion

43 views
دستنوشته های شما > باز هم اتوبوس

Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments این هم برگردان داستان اتوبوس از استاد خودم رامین که در همین تاپیک آمده

باز هم بیکار و تنها مانده بودم ناگزیر
رخت بستم سوی کوچه همچو تیر

در صف رفتن درون ایستگاه
منتظر ماندم اتول آید زراه

پیرمردی آمد و بر من ورود
کردش و بر من یکی دادش درود

کای پسرجان، جان بابایت فدات
ای که شیرین همچو یک شاخه نبات

داری از بهر من بیچاره تو
یک بلیطی که بیاید خوار تو؟

دست در انبان جیبم رفت زود
دادم او را یک بلیط اما چه سود

آمدند دور و برم آن دیگران
هر کسی از من بلیطی خواست زان

دادم و خود ماندمش خالی ز برگ
جیب گشت صحرای بی آبی و مرگ

خانمی استاده بودش آن زمان
در بر دیگر بد از دیده نهان

گفتمش خانم، عسل،جانم، گلم
من بدون یک بلیط اکنون ولم

اتوبوس آمد، مرا یاری بکن
یک بلیطی ده مرا، کاری بکن

همچو خانی بر گدا از روی تخت
گفت من برگی ندارم شوربخت

در فشار از زیر و بالا، پشت و رو
ناخودآگه از درش رفتم به تو

گفت آن شاگرد راننده به من
کو بلیطت ای فدایت جان و تن

سرخ گشتم، زرد گشتم، زار و گیج
گردنم کش آمده همچون هویج

آخرش گفتم ورا من بر دو چشم
لطف کن از من نشو آسان به خشم

حال میگیرم بلیطت میدهم
من ز بند این گناهم میرهم

می شنیدم مردک بی بته گفت
این دلیل آن بود کز ما به مفت

نان و نفت و گاز و بنزین میبرند
ما عقب ماندیم و آنها میپرند

بود مردی تاس و بیحال آنطرف
تا که برگشتم به سمتش بر هدف

گفت من را هیچ برگی نیست در
از بلیطم نیست در من یک اثر

هیچ کس را بهر من یاری نبود
از ید جنبنده ای کاری نبود

تا که آخر پیرمرد توی صف
هم در آوردش مرا از توی کف

گفت این هم یک بلیط از بهر تو
چهره بگشا من نبینم قهر تو

گفتمش پس خود چطور اندر شدی؟
گفت آن شاگرد شوفر خر شدی

رفتم و دادم بلیطم را به اوی
هرگزم اما نیاوردش به روی

ایستادم در میان ولوله
از کنار و گوش آمد هلهله

هر کسی در گوشه ای خود را به دست
از در و دیوار و میله، داربست

کرده آویزان چو میمونی به در
این جناب شوفرم اما به مر

بر پدال گاز میافشرد پای
جیغ ماشین عزیز آمد به نای

خانمی بودش کنار من به پا
بس که غر زد روح من گشتش فنا

یک پسر در نزد یک دختر چنان
در بغل بگرفته بودش پر توان

فکر کردی ابتدا آن دو یکند
آخ جون، در عشق ناید چون و چند

ناگهان، چشمت نبیند روز بد
گویی یا دریای عمان کرد مد

این جناب شوفر فرمول وان
آن چنان بر ترمز این بی زبان

پای کوبیدش که انگاری جناب
می کشد یک سوسک را در پای تاب

هر کسی زان گوشه ای پرتاب شد
رنگ رویم همچنان مهتاب شد

این میان هرکس که بالا را گرفت
یا دری یا گوشه ای را سفت خفت

ماند و باقی از قضا ویلان شدند
در کف آن راهور سیلان شدند

در میان این همه بیچارگی
یک صدای "جر" شبیه پارگی

خورد بر گوشم بگفتم چیست این
این صدا از من نباشد؟ نیست این

پیرزن که در برم استاده بود
دیدمش آن پیرزن آنجا نبود

فی المعطل مانده بودم بی خبر
پیرزن ناگه بدیدم زیر مر

او به پا افتاده بود و لیک پیش
کرده بودش قلب من را ریش ریش

گویی یا در وقت افتادن به کف
جیب من را برگرفته او هدف

دست کرده درب جیب من گرفت
آنچنان محکم که گو قفل است و چفت

جیب من اما نیاورده توان
از فشار و گیر و واگیر چنان

خورد جر شلوار من ار آن فشار
از بر جیب تا سر زانو به زار

گشت پیدا ظاهر و پنهان من
شورت قرمز، دوخت مامان من

پای پشمالوی من بیرون فتاد
آن جماعت را ندای خنده داد

بمب خنده در جماعت در پکید
هر کسی آن صحنه را یک لحظه دید

بی درنگ از آن شتر آن راهوار
رفتم و پایین پریدم بیقرار

گفتم آن شاگرد شوفر را به خشم
گر توی اسگل نمایی باز چشم

خوب میبینی دلیل ماندگی
از همه دنیا همش واماندگی

هیچ کس در این زمین و سرزمین
نیست برجای خودش، مردک، همین


message 2: by Nazanin1987 (new)

Nazanin1987 | 178 comments Mod
بچه تو گوله ی استعدادی
خیلی باحال بود
خیلی خوشم اومد
واقعا توانمندی
.
.
راستی این پست و دوبار گذاشتی اون یکی و حذف کن
و اگه می تونی عنوان نوشته رو عوض کنن چون خواننده ها قبلی فکر می کنند همون نوشتس
ممنون میشم


message 3: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments همه فکرم به نوشتن به توانایی ناسور قلم
از سر شوق رفیقان به تلاطم خیزد


message 4: by Ramin_lion (new)

Ramin_lion | 89 comments Mod
یکهزار درود بر تو فرهاد جان

زبان از گفتن و قلم از نوشتن واماند ..... سالها بود چنین لذتی از نوشته ای در من جاری نشده بود

بی اغراق در پهن دشت بیکران چکامه سرایی نابغه ای
هرگز نمیتوانستم تصور چنین نوشته ای را بکنم

دست مریزاد و خسته نباشی
شادم کردی همواره شاد باشی

بدرود


message 5: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments تقدیم به شما استاد من. همین و بیش از این هیچ ندارم که تقدیم شما کنم و از خجالت الطاف بیکرانتان بیرون آیم


message 6: by محسن (new)

محسن امینی کافی (mohsenkafi) | 14 comments عجب نبوغی، لذت بردم


message 7: by Farhad Taheri (new)

Farhad Taheri (FarhadTaheri) | 63 comments دوست عزیزم "میم" این نظر لطف شماست


message 8: by Fatemeh (new)

Fatemeh | 8 comments عالييييييييييي بودم لذت فراوان بردم.


message 9: by Elnaz (new)

Elnaz | 7 comments خیلی باحال بود
کلی خندیدم
مرسی
خسته نباشی


back to top