داستان هاي كوتاه طنز discussion

اون روزا که دربه در دنبال کار می گشتیم و اون جن شده بود و ما بسملاه رسیدیم به یه شرکت مسافرتی (توریستی) باکلاس، که کلاس ازسر و روش می بارید. گفتیم بریم داخل ببینیم چه خبره!!؟!! از بس هر جا که رفته بودیم با صداقت جواب داده بودیم و با صداقت رد شده بودیم تصمیم گرفتیم هر چی پرسیدن بگیم بلدیم . مدیر شرکت گفت چی بلدی؟ گفتم من روابط عمومی 20 ، کامپیوتر 20 ...20... ، رئیس گفت زبان خارجی چی؟ بلدی؟ گفتم صد البته!.در حالیکه هیچی بارم نبود. گفت برو پیش خانم منشی و یه فرم پر کن ما باهاتون تماس میگیریم. ما هم رفتیم پیش منشی تا این فرشته ی مهربونو دیدیم انگار که ندیده بودیم.خانم آنچنان با ما برخورد کرد که ما از خود بیخود شده بودیم. وقتی حال و روزمون سر جاش اومد دیدیم یه فرم دست ماست و مشخصاتمونو باید بنوسیم داخلش. فقط مشکل اینجا بود که این فرم انگلیسی بود.شروع کردیم
name:... last name:...
اونایی که بلد بودیم نوشتیم تا اینکه رسیدیم به گزینه
sex :...
ما که یه چشممون به فرم بود ، یه چشممون به اون فرشته ی مهربون ، بدون اینکه فکر کنیم که چی داریم می نویسیم ، با تمام قدرت خودکارمونو رو فرم فشار دادیم و نوشتیم
، yes, yes , yes of course .
بعدا" که فهمیدیم چه سوتی ای دادیم تا یک ماه موبایلمونو خاموش کردیم و هنوزم از یک کیلومتری اون شرکت رد نمیشیم.

:))

جدا جالب بود، خوشحالم که به این قشنگی به سوتی تون اعتراف کردید

خیلی خندیدم.خیلیم با احساس جواب دادین!!:))

yes yes if kource!

سلام.سپاس بسیار از اینکه زحمت کشیدید و این قسمت رو خوندید و نظر دادید ولی باید بگم که هرگز این اتفاق برای من نیفتاده و فقط تخیلی یه چیزی به ذهنم رسید و نوشتم.!!!
شاد باشید.

saeed wrote: "سلام.سپاس بسیار از اینکه زحمت کشیدید و این قسمت رو خوندید و نظر دادید ولی باید بگم که هرگز این اتفاق برای من نیفتاده و فقط تخیلی یه چیزی به ذهنم رسید و نوشتم.!!!
شاد باشید."

نه دیگه سعید خان
نزنید زیرش دیگه
خب عیب نداره ما قول می دیم به کسی نگیم

:))

به هر حال ممنون لذت بردیم

:-))

درود
بسیار روان و دلنشین
شاد باشید
بدرود