ولایت از آن توست تو که آهو را ضامن شدی تو که مهربانترین بودی همیشه که خیرخواه تمام مردمان حتی بردگان را پدر...
عجبا از روزگاری که سگی پر پشم و هار همو که صاحب خود را نیز گاز گرفت -آن حرامی کوسه- و بر مردمانی که شاد و پرسشگر بر دشتهای سرسبز ایران -چراگاه گوسفندان تو- برای همبستگی جمع شده بودند پارس کرد احمق خواند و تکه پاره کرد و به سگدانی اش برده و شبها را با گوشت آنها سحر کرد و به غم ابدی کشاند شان و اینک مهربانترین ولی شان شده است!
تو را تزریق هاری علاج نیست تو را مرگ در آغوش مردمان ِداغدار شاید درمان باشد-شاید...-
تو که آهو را ضامن شدی
تو که مهربانترین بودی همیشه
که خیرخواه تمام مردمان
حتی بردگان را پدر...
عجبا از روزگاری که
سگی پر پشم و هار
همو که صاحب خود را نیز گاز گرفت -آن حرامی کوسه-
و بر مردمانی که شاد و پرسشگر
بر دشتهای سرسبز ایران
-چراگاه گوسفندان تو-
برای همبستگی جمع شده بودند
پارس کرد
احمق خواند
و تکه پاره کرد
و به سگدانی اش برده و شبها را با گوشت آنها سحر کرد
و به غم ابدی کشاند شان
و اینک
مهربانترین ولی شان شده است!
تو را تزریق هاری علاج نیست
تو را مرگ در آغوش مردمان ِداغدار شاید درمان باشد-شاید...-
ولایت از آن توست
که آهو را ضامن شدی...
"هشتم آبان هشتاد و هشت"