مشاعره discussion
فریاد ازاین زمانه
>
من شعر نیستم
date
newest »
newest »
در كدام بهار
درنگ خواهي كرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب بايد خورد
و در جواني يك سايه راه بايد رفت
همين.
شتاب بايد كرد
من از سياحت در يك حماسه مي آيم
و مثل آب
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
روانم
درنگ خواهي كرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب بايد خورد
و در جواني يك سايه راه بايد رفت
همين.
شتاب بايد كرد
من از سياحت در يك حماسه مي آيم
و مثل آب
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
روانم
منكوچه ي خلوتي مي خواهم بي انتها براي رفتن
بي واژه براي سرودن
و يادهاي سالي غريب
كه از درخت گفتن
هزار بوسه ي پاسخ مي طلبيد
دستان کودک فال فروش
نگاه سرد پیرمرد خانه به دوش
دختری که میگرید و میرقصد
فرامین پی در پی
-خواهر برو به چپ-
-برادر برو به راست-
...
سکوت بره ها
صد سال تنهایی
این زندگی ماست
زندگی پر از رسوایی
نگاه سرد پیرمرد خانه به دوش
دختری که میگرید و میرقصد
فرامین پی در پی
-خواهر برو به چپ-
-برادر برو به راست-
...
سکوت بره ها
صد سال تنهایی
این زندگی ماست
زندگی پر از رسوایی
يارب آن شمع شب افروز ز كاشانه كيست؟
جان ما سوخت بپرسيد كه جانانه كيست؟
گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
زير لب خنده كنان گفت كه ديوانه كيست
جان ما سوخت بپرسيد كه جانانه كيست؟
گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
زير لب خنده كنان گفت كه ديوانه كيست
تبر سرد به جانم افکند
زد و زد آن نامرد
ریشه ام سوخت
گلم پر پر شد
نفسم رفت
زمان آخر شد
گفتم او را دمی ساکت باش
...
لانه ای آن بالاست
سهره اش میگرید
جوجه اش بی تاب است
...
مدتی، مهلتی بر ما ده
تا که آن جوجه پری برگیرد
اگر آن طفل به پایین افتد
مادرش میمیرد
...
:سهره از دور ندایم میداد
جان خوش است
لیک از آن بالاتر
خوشی کودک نو پای من است
-روز مادر مبارک-
زد و زد آن نامرد
ریشه ام سوخت
گلم پر پر شد
نفسم رفت
زمان آخر شد
گفتم او را دمی ساکت باش
...
لانه ای آن بالاست
سهره اش میگرید
جوجه اش بی تاب است
...
مدتی، مهلتی بر ما ده
تا که آن جوجه پری برگیرد
اگر آن طفل به پایین افتد
مادرش میمیرد
...
:سهره از دور ندایم میداد
جان خوش است
لیک از آن بالاتر
خوشی کودک نو پای من است
-روز مادر مبارک-
شير باغ وحش چکه مي کرد.در خشک سالي آب از آب تکان نمي خورد.
چشم اقيانوس آب آورد.
سيفون زندگي را کشيدم.
با نگاهت قلبم را چراغاني مي کنم.
ماهي در آب محبوس است.
بشر در شبانه روز زنداني است.
چون حوصله خودکشي ندارم، زندگي ميکنم.
مرگ به فاجعه ي تولدم خاتمه داد.
گل، حمام شبنم گرفت
آسمان درشت ترين چشمان آبي را دارد.
يخچال گل يخ به سينه اش زده بود.
آرزو مي کنم برخي افراد هميشه مشغول خوردن باشند تا فرصت حرف زدن را پيدا نکنند.
معمولا افرادي که فکر ندارند سعي مي کنند فکرشان را به آدم تحميل کنند.
وقتي به کسي زخم زبان مي زنم بلافاصله در صدد پانسمان بر مي آيم.
تمام مردم دنيا به يک زبان سکوت مي کنند.
امروز، بالاي جسد ديروز اشک مي ريخت.
آدم خودخواه يک عمر با و دسته گل انتظار خودش را ميکشد.
کسي که خودکشي مي کند به مرگ نياز مبرم دارد.
پرنده سعي مي کرد طوري بايستد که لااقل سايه اش خارج از قفس بيفتد.
پرندگاني که داخل قفس دست به جفتگيري مي زنند به آزاي جوجه هايشان بي علاقه هستند.
به عقيده گيوتين سر آدم زيادي است.
به يادم ندارم نابينايي به من تنه زده باشد.
افرادي که پوست موز را روي زمين به اندازد با شخصي خاصي دشمني ندارند.
روي پل صراط پوسته مور انداختم.
در بچگي هر وقت دستم به زنگ در منزل نمي رسيد روي کله خودم مي پريدم و زنگ را به صدا در مي آوردم.



پرنده ام
پرنده بوده ام
من بالهای چیده ی فریادم
من حنجره یک خسته ام
در هنگام فریاد
در خلا
من اندیشه های کوتاهی هستم
از شبی بلند
من تصویر بال زدن دستهایی هستم
که می پوسد