Dandelion - قاصدک discussion

13 views
شعروترانه > خود شكن

Comments Showing 1-3 of 3 (3 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by faranak (new)

faranak | 36 comments خود شکن


اين مرد خود پرست

اين ديو، اين رها شده از بند

مست مست

ایستاده روبه روي من و

خيره در منست

***

گفتم به خويشتن

آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟

مشتي زدم به سينه او،

ناگهان دريغ

آئينه تمام قد روبه رو شكست


"حمید مصدق سالهای صبوري "


message 2: by Ali (new)

Ali Ashini (CafeChy) (aliashini) | 244 comments Mod
پس از توفان
پس از تندر
پس از باران
سرشك سبز برگ از شاخه هاي جنگل خاموش
مي افتاد
نه بيد ز باد
نه برگ از برگ مي جنبيد
شكاف ابرها راهي به نور ماه مي دادند
دوباره راه را بر ماه مي بستند
و من همچون نسيمي از فراز شاخه ها پرواز مي كردم
تو را مي خواستم اي خوب، اي خوبي
به ديدار تو من مي آمدم با شوق
با شادي

تو را مي بينم اي گيسو پريشان در غبار ياد
تو با من مهربانتر از مني
با من
تو با من مهرباني مي كني چون مهر
مهري مهربان با من

پس از توفان
پس از تندر
پس از باران
گل آرامش آوازي
به رنگ چشمهاي روشنت دارد
نسيمي كز فراز باغ مي آيد
چه خوش بوي تنت دارد
من اينك در خيال خويش خواب خوب مي بينم
تو مي آئي و از باغ تنت صد بوسه مي چينم

استاد حمید مصدق

انتخاب زیبایی بود فرانک جان.


message 3: by faranak (new)

faranak | 36 comments همچنين انتخاب شعر بسيار زيبايي كه زحمتش را كشيدي علي عزيز ممنون


back to top