محمد شمس لنگرودی discussion
شمس را برای اولین بار با کدام شعرش شناختید؟
date
newest »
newest »
فراموشت کرده ام/ای تور دسته دسته/
که بر هم مینهم /
و تو را می سازم/
ماه سیاه!
که پیشانی ی داغت را برف شسته/
اقیانوس عاشق که در پی قویی کوچک روانه ی رود میشوی/
از یادت برده ام/
همچون چاقویی در قلب/
همچون رعدی تمام شده/
در خاکستر شاخه هایم0
بر پلكان بيست سالگي ات ايستاده ايبي بيست پله در پايين
بي هيچ آسمان در بالا –
پله يي
بي نرده و
بي حفاظ ...
هرگزسرباز وطن نبودم
اما تنم
کشتزار تله های انفجاری ست
در هیچ جبهه نجنگیده ام
اما کسی که در پی هم کشته شد من بودم
فرمانده
از من چه مانده
جز تکه چوب پرچم آزادی
برای بازی گلف
در میدان های مین
خلاصه بهاری دیگربی حضور تو
،...از راه می رسد
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست
روزگار است
و
از آنچه که رنج می بریم
،زندگی نیست
...زندگانند
پنهان ترین صداها به رنگ آب اند:در ریشه های درختان نقب می زنند
در پس دیوارها گوش میسپارند
به بانگ خفیفی یکدیگر را آواز می دهند
و سر انگشتهای شان که به هم می ساید
جرقه ناگاهی در نگاهشان می ترکد و
قلب شان
آکنده از سنجاقک ها می شود.
واز این دم است
که صدای پاروها
بر دریاچه های تابستانی و در برگ های سپیداران
احساس می شود.
چتر سوراخ-23
امیدوارم هر جا هستن شاد وسلامت باشن.






دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم.