ای کاش "بودن به از نبودن" بود، آنوقت خیره در خوابِ غنچهای از اوقاتِ باغ پسین دخترانِ مانوسِ آینهْبوس را در انعکاس صبح به نو دمیدن ماه و تبسمِ سواری نیامده وعده میدادم.
تا صبح انعکاس ... تا صبح انعکاس که دیگر گمان خالیِ چاه پر از صدای بال کبوتر میشد.
ای کاش بودن به از نبودن بود آنوقت در این دقیقهی مغموم به رویایِ آرامشم نیازی نبود، هم با هزار آینهپندار بر یکی خشتِ خانهی خویش، سر نهادن همان و اعماق آسودگی همان! دیگر نه عزیزی که رفته از خوابِ انتظار و نه این چه باید شِد روزگار، مینشستم لب آن ستاره و برای دل این قابِ یادگار، دفتر فالی از آسمانِ ساده میگشودم شاید. بعد از به نو رسیدنِ معنا نیز، رقم از غرامت عشق میزدم. تا یکی بیاید و برایم تعبیری تازه بیاورد.
ای کاش بودن بِه از نبودن بود آنوقت در نیمههای خوابی از مبادای این ماهِ منتظر، با جامهای سپید از استخارهی باد رو به دروازهی دریا ترا صدا میزدم.
آه برادرِ بوریا و دهل ترا که تنها فانوسِ خانه را با خود به آن شبِ دور نبردهای ...! گفتی که شب اگر کودکْستارهئی تشنه از بسترِ گریه گفت: پیالهی آبی ... آبا! دی تو در هول عاطفه نامت را بیاد آوری، نشانی خوابها و راه خانهات را بیاد آوری، بودن یا نبودن این سال و ماه و کبود را بیاد آوری.
آنوقت خیره در خوابِ غنچهای از اوقاتِ باغ پسین
دخترانِ مانوسِ آینهْبوس را در انعکاس صبح
به نو دمیدن ماه و تبسمِ سواری نیامده وعده میدادم.
تا صبح انعکاس ...
تا صبح انعکاس که دیگر گمان خالیِ چاه
پر از صدای بال کبوتر میشد.
ای کاش بودن به از نبودن بود
آنوقت در این دقیقهی مغموم
به رویایِ آرامشم نیازی نبود،
هم با هزار آینهپندار بر یکی خشتِ خانهی خویش،
سر نهادن همان و اعماق آسودگی همان!
دیگر نه عزیزی که رفته از خوابِ انتظار و
نه این چه باید شِد روزگار،
مینشستم لب آن ستاره و
برای دل این قابِ یادگار،
دفتر فالی از آسمانِ ساده میگشودم شاید.
بعد از به نو رسیدنِ معنا نیز، رقم از غرامت عشق میزدم.
تا یکی بیاید و برایم تعبیری تازه بیاورد.
ای کاش بودن بِه از نبودن بود
آنوقت در نیمههای خوابی از مبادای این ماهِ منتظر،
با جامهای سپید از استخارهی باد
رو به دروازهی دریا ترا صدا میزدم.
آه برادرِ بوریا و دهل
ترا که تنها فانوسِ خانه را با خود به آن شبِ دور نبردهای ...!
گفتی که شب اگر کودکْستارهئی تشنه
از بسترِ گریه گفت: پیالهی آبی ... آبا!
دی تو در هول عاطفه نامت را بیاد آوری،
نشانی خوابها و راه خانهات را بیاد آوری،
بودن یا نبودن این سال و ماه و کبود را بیاد آوری.
آه ای کاش "بودن به از نبودن" نبود!
سيد علي صالحي