گواش discussion

3 views
داستان کوتاه > دست پیش/ مایک فیلیپس

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by میلاد (new)

میلاد صادقی | 142 comments Mod
بابی که دستبند آزارش می داد، جا به جا شد: «خوب زدیش زک. درست وسط دنده هاش. ناز شستت.» زک که زانویش به قفس چسبیده بود، لندید: «یعنی چی، من زدمش؟ من که می خواستم جلو تو رو بگیرم!»
«ناکس دروغگو»
افسر توی آینه ی ماشین چشم دوخت: «آهای، ببینم، اون پشت با کی حرف می زنی؟»


back to top