گواش discussion

4 views
داستان کوتاه > داستان اژدها/ جانا سیلی

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by میلاد (new)

میلاد صادقی | 142 comments Mod
وقتی اژدها کش و قوس آمد، عضلات اش زیر فلس های سبز و آبی موج برداشت و سپس آرام گرفت.
مجذوب، حیوان را تماشا کردم تا آرام و بی حرکت ماند. آنقدر نگاه کردم که مرد متوجه من شد. با نگاهی ملامت بار آستین خود را پایین کشید.
دستپاچه گفتم: «خالکوبی قشنگیه.»
مرد که رو برگرداند پرسید: «کدوم خالکوبی؟»
توی آستین او چیزی را دیدم که می جنبید.




back to top