(زن مسن اولی پهلوی بساط شیرفروشی نشسته. قد کوتاه است. زن مسن دومی نزدیک می شود. قد بلند است. دو کاسه سوپ می آورد، دو بشقاب رویشان هست و روی هرکدام قطعه ای نان، کاسه ها را با احتیاط روی میز می گذارد.) دومی: اونو که می آدپهلوی پیشخوان با من حرف می زنه می بینی؟ (بشقاب نان هارا ازروی کاسه ها برمی دارد،دوقاشق ازجیبش بیرون می آورد،بشقابها،کاسه هاوقاشق ها رامی چیند.) اولی : نون هم که گیر آوردی؟ دومی: نمی دونستم چه جوری بیارمش. آخرش بشقاب هارو رو سوپ گذاشتم. اولی : من دوست دارم با سوپم یه خورده نون بخورم. (شروع می کنند به خوردن سوپ،مکث) دومی: اون که اومد پهلوی پیشخوان باهام حرف زد، دیدی؟ اولی : کی؟ دومی: اون می آد پهلوم، می گه سلام ، می گه ساعتت چنده؟ برشیطون لعنت من فقط اونجا وایساده بودم که سوپتوبگیرم. اولی : این سوپ گوجه فرنگیه. دومی: اون می گه ساعتت چنده؟ اولی : شرط می بندم جوابشو دادی. دومی: البته که جوابشو دادم. بعد گفتم چرا توی سگدونیت برنمی گردی، اگه گورتو گم نکنی پاسبون خبرمی کنم. (مکث) اولی : من همین الان اومدم. دومی: اتوبوس شبو گیر آوردی؟ اولی : با اتوبوس شب یکراست اومدم اینجا. دومی: از کجا؟ اولی : از مارپل آرک. دومی: کدوم یکی؟ اولی : دو--نه—چهار،که منو تا آخر مسیر و تا فلیت استریت می بره. دومی: آیا دو—نه—یک.(مکث) وقتیکه می اومدم تو، دیدم داری با دوتا غریبه حرف می زنی تومی خوای باغریبه ها وراجی نکنی.آدم زواردررفته ای مثل توبراش مهمه که باکی حرف بزنه. اولی : من با هیچ غریبه ای حرف نمی زنم.(مکث، زن مسن اولی مسیراتوبوسی راازتوی پنجره دنبال می کند.) اون یکی دیگه ازاتوبوسهای شبه که رفت مسیردیگه.مسیرفولهام.(مکث) اون یک دو-نه-هفت بود.(مکث)من هرگزازاون مسیرنرفتم.(مکث)من تومسیرلیورپول استریت بوده ام. دومی: اون که مسیر دیگه ایه. اولی : من خیال ندارم برم اونجا، طرف مسیر فولهام واطرافش. دومی: اوه،اوه اولی : من چندان توی فکر اون مسیر نبوده ام.(مکث) دومی: نونت در چه حاله؟ اولی : هان؟ دومی: نونت. اولی : خیلی عالیه، مال تو چطوره؟(مکث) دومی: اگه سوپ بخوای، برای نون ازت پول نمی گیرن. اولی : ولی اگه چای بخوای ازت می گیرن. دومی: البته که ازت می خوان.(مکث) تو باغریبه ها حرف می زنی.اونا می برنت اون تو، حرفمو گوش کن.پاسبونامی برنت اون تو. اولی : من با غریبه ها حرف نمی زنم . دومی: اونها یک بار منو با واگن بردن. اولی : اما نگهت نداشتن. دومی: نگه نداشتن،ولی علتش این بود که یک خیالاتی برام داشتن.وقتی منو بردن تو واگن یک خیالاتی برام داشتن. اولی : فکر می کنی اونا یه خیالائی برای منهم دارن؟ دومی: دیگه حرفی ازش نمی زنم. (زن مسن اولی از پنجره به بیرون خیره می شود.) اولی : از پشت این میزبلند هرچه که اتفاق بیفته می تونی ببینی(مکث)این بهرجهت بهترازاونه که بری پائین،کنارساحل واسی. دومی: آره،اونجا زیاد سروصدا نیست. اولی : اونجا همیشه یک کمی صدا هست. دومی: آره،اونجا همیشه یک کمی زندگی هست. (مکث) اولی : اونا می خوان زود تعطیل کنن که برسند اینجا رو تمیز کنند. دومی: بیرون باد می آد. (مکث) اولی : خیال ندارم وایسم. دومی: اونها نمی ذارن. اولی : می دونم (مکث)اونها فقط یک ساعت ونیم اینجا رو تعطیل می کنن اینطور نیست؟(مکث) این مدت زیادی نیست.(مکث) می تونی بری،بعدا برگردی. دومی: می رم،اما برنمی گردم. اولی : هوا که روشن شد من برمی گردم.تو جای منو بگیر. دومی: دارم می رم.میرم طرف گاردن. اولی : من اونجا نمی رم.(مکث)می رم طرف پل واترلو. دومی: الان می بینی که آخرین اتوبوس می ره طرف رودخونه. اولی : همین الان دیدمش.وقتشه که برم اونجا.(مکث)درروشنائی روز اون شکل اتوبوس شب نیست.هست؟
دومی: اونو که می آدپهلوی پیشخوان با من حرف می زنه می بینی؟
(بشقاب نان هارا ازروی کاسه ها برمی دارد،دوقاشق ازجیبش
بیرون می آورد،بشقابها،کاسه هاوقاشق ها رامی چیند.)
اولی : نون هم که گیر آوردی؟
دومی: نمی دونستم چه جوری بیارمش. آخرش بشقاب هارو رو سوپ گذاشتم.
اولی : من دوست دارم با سوپم یه خورده نون بخورم.
(شروع می کنند به خوردن سوپ،مکث)
دومی: اون که اومد پهلوی پیشخوان باهام حرف زد، دیدی؟
اولی : کی؟
دومی: اون می آد پهلوم، می گه سلام ، می گه ساعتت چنده؟ برشیطون لعنت من فقط اونجا
وایساده بودم که سوپتوبگیرم.
اولی : این سوپ گوجه فرنگیه.
دومی: اون می گه ساعتت چنده؟
اولی : شرط می بندم جوابشو دادی.
دومی: البته که جوابشو دادم. بعد گفتم چرا توی سگدونیت برنمی گردی، اگه گورتو گم نکنی
پاسبون خبرمی کنم.
(مکث)
اولی : من همین الان اومدم.
دومی: اتوبوس شبو گیر آوردی؟
اولی : با اتوبوس شب یکراست اومدم اینجا.
دومی: از کجا؟
اولی : از مارپل آرک.
دومی: کدوم یکی؟
اولی : دو--نه—چهار،که منو تا آخر مسیر و تا فلیت استریت می بره.
دومی: آیا دو—نه—یک.(مکث) وقتیکه می اومدم تو، دیدم داری با دوتا غریبه حرف می زنی
تومی خوای باغریبه ها وراجی نکنی.آدم زواردررفته ای مثل توبراش مهمه که باکی
حرف بزنه.
اولی : من با هیچ غریبه ای حرف نمی زنم.(مکث، زن مسن اولی مسیراتوبوسی راازتوی پنجره
دنبال می کند.) اون یکی دیگه ازاتوبوسهای شبه که رفت مسیردیگه.مسیرفولهام.(مکث)
اون یک دو-نه-هفت بود.(مکث)من هرگزازاون مسیرنرفتم.(مکث)من تومسیرلیورپول
استریت بوده ام.
دومی: اون که مسیر دیگه ایه.
اولی : من خیال ندارم برم اونجا، طرف مسیر فولهام واطرافش.
دومی: اوه،اوه
اولی : من چندان توی فکر اون مسیر نبوده ام.(مکث)
دومی: نونت در چه حاله؟
اولی : هان؟
دومی: نونت.
اولی : خیلی عالیه، مال تو چطوره؟(مکث)
دومی: اگه سوپ بخوای، برای نون ازت پول نمی گیرن.
اولی : ولی اگه چای بخوای ازت می گیرن.
دومی: البته که ازت می خوان.(مکث) تو باغریبه ها حرف می زنی.اونا می برنت اون تو،
حرفمو گوش کن.پاسبونامی برنت اون تو.
اولی : من با غریبه ها حرف نمی زنم .
دومی: اونها یک بار منو با واگن بردن.
اولی : اما نگهت نداشتن.
دومی: نگه نداشتن،ولی علتش این بود که یک خیالاتی برام داشتن.وقتی منو بردن تو واگن
یک خیالاتی برام داشتن.
اولی : فکر می کنی اونا یه خیالائی برای منهم دارن؟
دومی: دیگه حرفی ازش نمی زنم.
(زن مسن اولی از پنجره به بیرون خیره می شود.)
اولی : از پشت این میزبلند هرچه که اتفاق بیفته می تونی ببینی(مکث)این بهرجهت بهترازاونه که
بری پائین،کنارساحل واسی.
دومی: آره،اونجا زیاد سروصدا نیست.
اولی : اونجا همیشه یک کمی صدا هست.
دومی: آره،اونجا همیشه یک کمی زندگی هست.
(مکث)
اولی : اونا می خوان زود تعطیل کنن که برسند اینجا رو تمیز کنند.
دومی: بیرون باد می آد.
(مکث)
اولی : خیال ندارم وایسم.
دومی: اونها نمی ذارن.
اولی : می دونم (مکث)اونها فقط یک ساعت ونیم اینجا رو تعطیل می کنن اینطور نیست؟(مکث)
این مدت زیادی نیست.(مکث) می تونی بری،بعدا برگردی.
دومی: می رم،اما برنمی گردم.
اولی : هوا که روشن شد من برمی گردم.تو جای منو بگیر.
دومی: دارم می رم.میرم طرف گاردن.
اولی : من اونجا نمی رم.(مکث)می رم طرف پل واترلو.
دومی: الان می بینی که آخرین اتوبوس می ره طرف رودخونه.
اولی : همین الان دیدمش.وقتشه که برم اونجا.(مکث)درروشنائی روز اون شکل اتوبوس شب نیست.هست؟