داستان كوتاه discussion
گفتگو و بحث
>
هر چه مي خواهد دل تنگت بگو
نسيم گواه است
باد بر عمر شمع
با شتاب وزيده ست ..
باد بر عمر شمع
با شتاب وزيده ست ..
خبر
روزنامه مجاله
تلویزون
نامه
ای میل
ریمل
سایه
رِژ گونه
.
.
.
.
و نازنینی که گم شد
وسط اطریش
نازنینی که حالا
که حالا حالا ها
حسرت نداشتنش
نبودش
ناز کردنش
دارد آتشم می زند
روزنامه مجاله
تلویزون
نامه
ای میل
ریمل
سایه
رِژ گونه
.
.
.
.
و نازنینی که گم شد
وسط اطریش
نازنینی که حالا
که حالا حالا ها
حسرت نداشتنش
نبودش
ناز کردنش
دارد آتشم می زند
زير چادر سياه شب
يخ زده گونه زمستان
درد دل با تيرك چراغ
آخرين برفهاي آرام ..
.
.
زمستان 86
يخ زده گونه زمستان
درد دل با تيرك چراغ
آخرين برفهاي آرام ..
.
.
زمستان 86


هر گاه تنها مي شوم گروهي خود را در من مي آويزند که منم و من با وحشت و پريشاني و بيگانگي در چهره هر يک خيره مي شوم و خود را نمي شناسم! نمي دانم کدامم؟
مي بيني که چه پريشاني ها در بکاربردن اين اين ضمير اول شخص دارم، متکلم! نمي دانم بگويم از اينها من کدامم يا از اينها من کدام است؟ پس آنکه ترديد مي کند و در ميان اين "من" ها سراسيمه مي گردد و مي جويد کيست؟ من همان نيستم؟ اگر آري پس آنکه اين من را نيز هم اکنون نشانم مي دهد کيست؟
اوه که خسته شدم! بايد رها کنم. رها ميکنم اما چگونه مي توانم تحمل کنم؟
تا کنون همه رنج تحمل ديگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر شده است.
مي بيني که چگونه از تنهايي نيز محروم شدم؟!

شمعي روشن مي كنم
با دسته گلي كوهي
گلداني مي آرايم
و در حاشيه بالشم
زلال ترين شعرم را مي پراكنم
دير وقت است
مي دانم
روياها مهمانم خواهند شد ...
پروانه سوخت
شمع فرو مرد
شب گذشت
اي واي بر من
كه قصه دل
نا تمام ماند
شمع فرو مرد
شب گذشت
اي واي بر من
كه قصه دل
نا تمام ماند

پرنده اي دور را مي برد
و دانه هاي بي وزن را
كه فردا حاشيه جنگل
از آن مي رويد
آه!
سير زندگي
چه شتابان به سوي فرودست!

براي اينكه بنده ها در را گم نكنند،كلمات راهنما گذاشته اي

تازه یه سالی است که زندگیمون شده زندگی نه بستری که فقط زنده هستیم نه اینکه زندگی می کنیم
سه شنبه همین هفته یکی از کسایی که خیلی دوست داشتم خدا ازم گرفت . دوباره خدا گلچین کرد . درست شنیدین خدا عمو مهدی را ازم گرفت اونم نه اینجا توی یه کشور غریب . یه جای دور تو شاخ آفریقا
کاشکی می تونستم مرحمی باشم بر دردهای پدرم و عموی بزرگم اما هیچی نیستم جز یک شاهد گریان
دلم گرفته
فرزان جان از صميم قلب تسليت عرض مي كنم.
اميدوارم غم آخرتون باشه و هرچي كه خاك اون مرحوم هست عمر شما باشه.
ته زندگي هم هميني هست كه ديدي.
پس چه خوش كه نامي از انسان باقي بماند نيكو و گفتني و توشه اي انسان بر گيرد سنگين و بردني.
باز هم تسليت مي گم .
من را هم توي غمت شريك بدون.
اميدوارم غم آخرتون باشه و هرچي كه خاك اون مرحوم هست عمر شما باشه.
ته زندگي هم هميني هست كه ديدي.
پس چه خوش كه نامي از انسان باقي بماند نيكو و گفتني و توشه اي انسان بر گيرد سنگين و بردني.
باز هم تسليت مي گم .
من را هم توي غمت شريك بدون.

با تيرك خاموش برق مي گفت:
عشق قلبي ست درون دل بيدار زمان
به شبي دلتنگ در باران...
.
.
سلام پاييزكم خوش ميايي..

این نوشته هایی که اینجاست رو کسی هم می خونه؟؟؟

اما، آنگونه که نه از آینده انتظار باشد و
نه به گذشته افتخار
نه سنگ بر سینه نشان از مُهر
نه دل پر کینه ، اشاره به قهر
به سان خودم دوستم داشته باش
که نه حال فراموش شود
نه وصل بی آغوش
آن گاه، اگر بودم باش و اگر بودی هستم
ورنه به دل دوست بدار و به زبان خاموش
قطعا اين نوشته ها را دوستان مي خوانند.
اگر بخوانيد و واكنش ها را ببينيد مطمئن خواهيد شد كه حتما نوشته ها خوانده مي شود.
در ضمن شعر زيبايي بود.
ممنون.
اگر بخوانيد و واكنش ها را ببينيد مطمئن خواهيد شد كه حتما نوشته ها خوانده مي شود.
در ضمن شعر زيبايي بود.
ممنون.

اما هر چی بیشتر پیش میریم یه بخش جدیدی رو می بینیم که دوست داریم توش شرکت کنیم
هرترانه
آرامش عشقي ست
هرستاره
آرامش زمان
هر آه
آرامش فريادي
تو آرامش چيستي ؟
آرامش عشقي ست
هرستاره
آرامش زمان
هر آه
آرامش فريادي
تو آرامش چيستي ؟

پذیرای احساسم نبودی اگر
یعنی تمام
یعنی تو می روی و من
برای ثبت خاطراتم، قدم هایت را شماره می شوم
در امتداد زمان
آن گاه،اگر خواستی برگرد
به پشت سرت نگاه کن
تا بدانی ، آنچه از من بر تو گذشت
عادت نبود ، عبادت بود


آنقدر که دلم یک آب نبات می خواهد
با طعم لب هایت
و بادکنکی پر از نفس هایت

شعرهای اردلان سرافراز زمزمه شب و روزم شده.
برای اونایی که نشنیدن:
http://www.umahal.com/song/11661.htm
شرط دل دادن دل گرفتن است .. وگرنه یکی بی دل می ماند و یکی دو دل
ضربان قلب من با تو8888
دور از تو ////
بدون تو __________________
دور از تو ////
بدون تو __________________

خيلي هم خسته ام،
وقت خيلي كم است و چيزهاي زيادي است كه بايد به آنها برسم.
خيلي هم خسته ام.
از صبح اينجا دراز كشيدم كه علفها رو سرجاشون نگه دارم
سيبها را چشيدم ببينم شيرين هستن يا نه؟
انگشتهاي پاهاي هزاپاها را شمردم.
به گنجشكها تذكر دادم كه خيلي جيك جيك نكنند.
پروانه ها را از روي گوجه فرنگيها پراندم.
مواظبم يه بار خداي نكرده، سيلي، طوفاني نياد.
مديريت كارهاي مورچه ها را هم به عهده داشتم.
به هرس گياهان هرزه فكر مي كردم.
مواظبم خورشيد بي موقع غروب نكنه.
ماهيها رو صدا كردم توي جويهايي كه من درست كردم شنا كنن.
همه اينها به كنار، دوازده هزار و چهل يكبار نفس كشيدم.
و خيلي خسته شدم
شل سیلور استاین
تا شب را
شكيبا باشيم