(1) از بین تمامی آدم هایی که در فضای اندیشه ایران حرف میزنند با وجود علاقه زیادم به سروش و بابک احمدی و فرهادپور اما به شخصه بیشترین احساس همذات پنداری را با "مصطفی ملکیان " دارم ، کسی که حالا اینقدر بزرگ شده که دیگر گروه فلسفه دانشگاه تهران و هیچ استادی نمیتواند نادیده اش بگیرد و با توجه به بعد رادیکال اندیشه اش در تباین تجدد و دین(البته بقول سروش دباغ ، ملکیان دوم) ،اگر جسارت روشنفکرانه سروش را داشت تا الان شهرتی بسیار بیشتر از او را دارا بود(شهرت فی نفسه اعتباری ندارد و منظور من از این کلمه یعنی تاثیر گذاری در تاریخ) ، ملکیان خیلی جالب یک "اگزیستانسیالیسم تحلیلی" است. عبارتی که شاید اول پارادوکس (بقول خود استاد متنافی الاجزا) باشد اما ممکن است برای عده ای خیلی هم با معنا باشد یعنی برای عده ای که اول بخواهند بدور از ابهام و عرفان با روش منطقی در فلسفه عمل کنند و دوم اینکه دغدغه معنا و اخلاق در زندگی داشته باشند و بعلاوه بر ناسیونالیسم هم به اندازه اسلام(منظورم بقول استاد اسلام دو است) نقد داشته و همچنین مدافع روشنفکری باشند و مبانی تئوریک برای آن درست کنند. ملکیان واقعا دوست داشتنی است و از این به بعد بیشتر درباره اش می نویسم وقصد دارم یک دوره کتاب هایش را معرفی کنم.
(2) مصاحبه ای که از ملکیان در مورد وظیفه روشنفکری خواندم اینقدر برایم جالب بود که عنوانش را در جمله بالای بلاگ نوشتم . ملکیان بسیار به روشنفکری بها میدهد و دو وظیفه آنرا برای توده ها ، اول هر چه آشکار کردن درستی و صدق نظرات و حقایق و دوم کاستن از درد و رنج آدمیان میداند. اگر مطلب قبلی من درباره پوپر را خوانده اید حتما حالا خیلی تعجب کرده اید که این دو وظیفه دقیقا در همان بخش کتاب"اسطوره چارچوب"که من نقلش کرده ام آمده ، سروش دباغ جایی اشاره کرده که موضوع کاستن از درد و رنج آدمیان بعنوان وظیفه اصلی در مقام عمل (که بعدا رورتی هم خیلی روش مانور داد) قبلا در پوپر بوده و آقای ملکیان چرا اشاره ای به پوپر نمیکند؟.البته ملکیان بحثش درباره روشنفکری مفصلتر و دقیق تر است ، پوپر حقیقتا چون مثل قوام یا خاتمی فیلسوف بود(آنهم تاریخ فلسفه ای) مثل همه فلاسفه محافظه کار و ترسو، چیزی درباره روشنفکری نمیدانست و اگر چه توصیه اش را میکرد اما خودش هیچ هزینه ای در این راه نداد واز ویتگنشتاین با آن قد و قواره اش هم ترسید!(اگر پوپر جسارت سارتر یا راسل را داشت که تا آخر عمر مثل حافظ مریدش میشدم و میگفتم حرف آخر را زده) بعلاوه پوپر تقریبا از ادبیات و سینما و هنر هیچ نمی فهمید چون به باور من مسئله ای اگزیستانسی(و نه پژوهشی) نداشت و بر خلافش ملکیان وجودش یعنی مسئله . جایی یکی از شاگردانش میگفت مدت هاست روزی3ساعت می خوابد و دکترنمازی نقل میکرد یکی از کتب آگوستین که چندهزار صفحه بیهوده و کم محتوا درباره دین و خدا است را بیست نفر هم در عالم نخوانده اند که یکیش ملکیان است و ملکیان علاوه بر تسلط فوق العاده روی سنت و کلام و قرآن(تعجب نکنید اما شاگرد مصباح بوده) ، فلسفه تحلیلی و اگزیستانس و اخلاق را خیلی خوب کار کرده مخصوصا ویتگنشتاین و روشش در همه سخنرانی ها و کتاب ها هر چقدر محتوا مبهم باشد کاملا تحلیلی است(چون بر روش تحلیلی اصرار دارد بیاناتش پر شقوق مختلف است مثلا ما از چیزی 3 نوع داریم و از هر کدام 4 نوع و 2 نوع اول 3 ایراد دارند و از سه ایراد دو ایراد هر کدام از 6 بخش تشکیل شده...!)وبعلاوه اهل رمان هم هست و خوشبختانه این ها را قاطی نمیکند.(از این کار سروش که وسط کتب فلسفیش بجای استدلال به اشعار مولوی تمسک می جوید واقعا بدم می آید و به لحاظ روشی ملکیان به همه روشنفکران ما ارجح است).
(1)
از بین تمامی آدم هایی که در فضای اندیشه ایران حرف میزنند با وجود علاقه زیادم به سروش و بابک احمدی و فرهادپور اما به شخصه بیشترین احساس همذات پنداری را با "مصطفی ملکیان " دارم ، کسی که حالا اینقدر بزرگ شده که دیگر گروه فلسفه دانشگاه تهران و هیچ استادی نمیتواند نادیده اش بگیرد و با توجه به بعد رادیکال اندیشه اش در تباین تجدد و دین(البته بقول سروش دباغ ، ملکیان دوم) ،اگر جسارت روشنفکرانه سروش را داشت تا الان شهرتی بسیار بیشتر از او را دارا بود(شهرت فی نفسه اعتباری ندارد و منظور من از این کلمه یعنی تاثیر گذاری در تاریخ) ، ملکیان خیلی جالب یک "اگزیستانسیالیسم تحلیلی" است. عبارتی که شاید اول پارادوکس (بقول خود استاد متنافی الاجزا) باشد اما ممکن است برای عده ای خیلی هم با معنا باشد یعنی برای عده ای که اول بخواهند بدور از ابهام و عرفان با روش منطقی در فلسفه عمل کنند و دوم اینکه دغدغه معنا و اخلاق در زندگی داشته باشند و بعلاوه بر ناسیونالیسم هم به اندازه اسلام(منظورم بقول استاد اسلام دو است) نقد داشته و همچنین مدافع روشنفکری باشند و مبانی تئوریک برای آن درست کنند. ملکیان واقعا دوست داشتنی است و از این به بعد بیشتر درباره اش می نویسم وقصد دارم یک دوره کتاب هایش را معرفی کنم.
(2)
مصاحبه ای که از ملکیان در مورد وظیفه روشنفکری خواندم اینقدر برایم جالب بود که عنوانش را در جمله بالای بلاگ نوشتم . ملکیان بسیار به روشنفکری بها میدهد و دو وظیفه آنرا برای توده ها ، اول هر چه آشکار کردن درستی و صدق نظرات و حقایق و دوم کاستن از درد و رنج آدمیان میداند. اگر مطلب قبلی من درباره پوپر را خوانده اید حتما حالا خیلی تعجب کرده اید که این دو وظیفه دقیقا در همان بخش کتاب"اسطوره چارچوب"که من نقلش کرده ام آمده ، سروش دباغ جایی اشاره کرده که موضوع کاستن از درد و رنج آدمیان بعنوان وظیفه اصلی در مقام عمل (که بعدا رورتی هم خیلی روش مانور داد) قبلا در پوپر بوده و آقای ملکیان چرا اشاره ای به پوپر نمیکند؟.البته ملکیان بحثش درباره روشنفکری مفصلتر و دقیق تر است ، پوپر حقیقتا چون مثل قوام یا خاتمی فیلسوف بود(آنهم تاریخ فلسفه ای) مثل همه فلاسفه محافظه کار و ترسو، چیزی درباره روشنفکری نمیدانست و اگر چه توصیه اش را میکرد اما خودش هیچ هزینه ای در این راه نداد واز ویتگنشتاین با آن قد و قواره اش هم ترسید!(اگر پوپر جسارت سارتر یا راسل را داشت که تا آخر عمر مثل حافظ مریدش میشدم و میگفتم حرف آخر را زده) بعلاوه پوپر تقریبا از ادبیات و سینما و هنر هیچ نمی فهمید چون به باور من مسئله ای اگزیستانسی(و نه پژوهشی) نداشت و بر خلافش ملکیان وجودش یعنی مسئله . جایی یکی از شاگردانش میگفت مدت هاست روزی3ساعت می خوابد و دکترنمازی نقل میکرد یکی از کتب آگوستین که چندهزار صفحه بیهوده و کم محتوا درباره دین و خدا است را بیست نفر هم در عالم نخوانده اند که یکیش ملکیان است و ملکیان علاوه بر تسلط فوق العاده روی سنت و کلام و قرآن(تعجب نکنید اما شاگرد مصباح بوده) ، فلسفه تحلیلی و اگزیستانس و اخلاق را خیلی خوب کار کرده مخصوصا ویتگنشتاین و روشش در همه سخنرانی ها و کتاب ها هر چقدر محتوا مبهم باشد کاملا تحلیلی است(چون بر روش تحلیلی اصرار دارد بیاناتش پر شقوق مختلف است مثلا ما از چیزی 3 نوع داریم و از هر کدام 4 نوع و 2 نوع اول 3 ایراد دارند و از سه ایراد دو ایراد هر کدام از 6 بخش تشکیل شده...!)وبعلاوه اهل رمان هم هست و خوشبختانه این ها را قاطی نمیکند.(از این کار سروش که وسط کتب فلسفیش بجای استدلال به اشعار مولوی تمسک می جوید واقعا بدم می آید و به لحاظ روشی ملکیان به همه روشنفکران ما ارجح است).
...ادامه دارد
:به نقل از
http://teragedy65.blogfa.com/cat-13.aspx