بیوگرافی discussion

4 views
فرانتس کافکا جراح رابطه انسان با جهان 3

Comments Showing 1-1 of 1 (1 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Mehdi (new)

Mehdi | 10 comments Mod
به‌شدت حساس، نه بیشتر!
فرانتس کافکا از سرشتی نیرومند و آسیب‌ناپذیر نبود، بلکه مانند بسیاری از هنرمندان حامل پریشانی‌هایی چند بود، اما به‌هیچ‌وجه، آنگونه که غالبا مفسران و منتقدان درباره‌اش معتقدند، اختلالات شدید عصبی هم نداشت. زندگینامه‌نویس کافکا در همین زمینه می‌گوید که او بی‌شک یکدندگی‌ها و عادت‌های خشک و ثابتی داشته، اما خودش به‌خوبی به آنها آگاه بوده و می‌توانسته خود آنها را به ریشخند بگیرد. اما این عادت‌ها و خصوصیات اصلا چنان وزنی نداشته‌اند که بر اساس آن بتوان گفت، زندگی مشترک با او، حتا اگر خودش گاهی چنان ادعایی کرده، ناممکن بوده است.
● کافکا و زنان
اما آنچه که به رابطه کافکا با زنان مربوط می‌شود: برخلاف تصور او اصلا مثل یک راهب زندگی نمی‌کرد، اما از بر هم خوردن تعادل درونی‌اش هراس داشت و همواره میان نزدیکی و فاصله در نوسان بود. عوامل بسیاری در زندگی عشقی و جنسی کافکا نقشی اخلال‌گر داشتند. کافکا زمانی آرزوی برون‌رفت از انزوای روحی را داشت و می‌خواست با شتاب از طریق یکی شدن با جنس مخالف به این هدف برسد. نتیجه‌ی چنین آرزوی شتاب‌آمیزی دلبستگی‌های زودگذر و بی‌چشم‌انداز بود.
او از هر نوع خطرکردنی در عشق می‌گریخت و در هراس از دست دادن ثبات روحی خود بود، اما نتیجه‌ی این نگاه و رفتار دقیقا برعکس بود و به رسیدن به تعادل در رابطه‌ی او با زنان نمی‌انجامید. از این گذشته کافکا در روابط زناشویی پیرامون خود هیچ زندگی موفق و خوشبختی را نمی‌دید و همین، تصور پیمان زناشویی و زندگی مشترک را برای‌اش دشوار می‌کرد؛ پیمانی که از نظر او بالاترین دستاورد اجتماعی محسوب می‌شد. اما از همه مهم‌تر، واهمه‌ی کافکا بود از این که روابط اجتماعی و در درجه‌ی نخست پیوند زناشویی، بر خلاقیت ادبی‌اش تاثیری منفی بگذارد. آنگونه که راینر اشتاخ زندگینامه‌نویس کافکا می‌نویسد، شاید تنها میلنا یزنسکا برای زندگی با کافکا ساخته شده بود و چنانچه او سالم می‌بود، شاید برای رسیدن به میلنا می‌جنگید. اما این عشق نیز شکست خورد و ...
● استعاره‌‌ی مرگ کافکا
فرانتس کافکا پیش از ۴۱مین سال تولدش، در روز سوم ژوئن ۱۹۲۴، بر اثر بیماری سل در استراحتگاهی در وین درگذشت. وضع گلوی کافکا پیش از مرگ، بر اثر بیماری طولانی‌مدت سل، چنان وخیم بود و چنان دردی داشت که توان بلعیدن غذا را از او می‌گرفت. کافکا بر اثر گرسنگی مرد و بدینگونه، نوع مرگ‌اش را نیز می‌توان همچون استعاره‌ای برای دوران قحطی سال‌های جنگ و پس از آن نگریست.
کافکا پیش از مرگ، از دوست سالیان خود ماکس برود می‌خواهد که تمام آثار برجای‌مانده‌ی او را نابود کند. برود به این وصیت عمل نمی‌کند، بلکه برعکس نخستین کسی می‌شود که بر انتشار آثار کافکا نظارت می‌کند؛ آثاری که هنوز هم جای کشف شدن و ویرایش جدید را دارند و ما را با هر بار خواندن مجدد غافلگیر می‌کنند و به جنبش فکری وامی‌دارند. چرایی چنین تاثیری را راینر اشتاخ به خوبی توضیح می‌دهد: "من همیشه می‌گویم، در سرش سینمایی بی‌وقفه در جریان بود، شاید شبیه به آن حالتی که ما به‌هنگام مصرف مواد مخدر می‌شناسیم و یا شبیه به آنچه در دوران بلوغ تجربه می‌کنیم".

منبع:آفتاب


back to top